جدا شد يكي چشمه از كوهسار ** به ره گشت ناگه به سنگي دچار
به نرمي چنين گفت با سنگ سخت ! ** كرم كرده راهي ده اي نيكبخت
گران سنگ تيره دل سخت سر ** زدش سيلي و گفت : دور اي پسر!
نجنبيدم از سيل زورآزماي ** كه اي تو كه پيش تو جنبم ز جاي !
نشد چشمه از پاسخ سنگ ، سرد ** به كندن در استاد و ابرام كرد
بسي كند و كاويد و كوشش نمود ** كز آن سنگ خارا رهي بر گشود
ز كوشش به هر چيز خواهي رسيد ** به هر چيز خواهي كماهي رسيد
برو كارگر باش و اميدوار ** كه از ياس جز مرگ نايد به بار
گرت پايداري است در كارها ** شود سهل پيش تو دشوارها
ملك الشعراي بهار
ما مروارید های سرخ را روی لاله ها ی عاشورا می نهیم .

پروردگارا ! امر کن
ابرهای باران زا ببارند ولاله ها را طراوت بخشند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر