۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

برای فردا + پرشین کارتون



نوشتن برای من طی نه ماه اسارت همسرم، یک نوع رسالت زینبی تلقی می شد. و یک نوع شکرانه دادن برای نعمت فهم و شعور خدادادی. دیروز برحسب اتفاق خاطره ای از یکی از یادگارهای امام راحل (ره) می خواندم که پس از پایان تحصیل به این نوه دختریش سفارش کرده بود که حالا موقع خدمت به مردم است. بنویس! و حتی او را توصیه به نوشتن رمان کرده بودند در حالی که رشته تحصیلی اش چیز دیگر بود. چرا نوشتن این همه اهمیت دارد و چرا خداوند به قلم سوگند می خورد و به آن چه می نگارد؟

فهم من می گوید قلم ابزار انتقال دانش بشری است و وسیله انتقال اخبار و اطلاعات و سمبل آزادی و آزادیخواهی و اگر در جامعه ای خدای ناکرده قلم ها شکسته شوند، باید منتظر شیوع جهل و خرافه و کج فهمی و تحجر بود و مباد که سرنوشت میهن ما که مهد فرهنگ و تمدن دیرین است به سرنوشت تمدن های نفرین شده و هلاک شده بر اثر حکمرانی بد و یا غفلت و بی تفاوتی اهلش دچار شود.

و من قدرشناسِ قلم خواهم بود تا زمانی که توان نوشتن دارم و تا زمانی که حتی یک نفر چشم انتظار خواندن سطوری است که گوشه ای از تمنیات و خواسته های به حق او را بیان می کند. و هنوز چه بسیار گفتنی باقی است از حقوقی که ضایع می شود و از انسان هایی که در اختفا مورد ظلم قرار می گیرند و صدایشان به جایی نمی رسد.

امروز می خواهم به شکرانه رهایی هرچند موقت همسرم صدای خانواده های اسرای سبز گمنام را به گوش خوانندگان این روزن کوچک برسانم. صدای مظلومانی که ماه هاست عزیزانشان دربند هستند و در مسیر رفت و آمدها به مراجع قضایی پاسخی دریافت نداشته اند و بعضا با انواع توهین و بدرفتاری مواجه شده اند و جواب های سربالا شنیده اند. خانواده هایی که گاه هنوز موفق به دیدار فرزندانشان نشده اند و یا این که ملاقات های کابینی دل پر دردشان را تسکین نداده. خانواده هایی که هنگام تحویل سال نو با قلبی محزون از خدایشان فرج و گشایش در کارشان را تمنا کرده اند و در دل از خود پرسش کرده اند که چرا باید در کشوری که داعیه حکومت اسلامی دارد، حقی از انسان های مظلوم ضایع شود.

من امروز می شوم صدای مادران همه جوانان دربند در سراسر کشور که نام هایشان برای ما آشنا نیست. آنان که نان آورانشان در شرایط بسیار نامطلوب از سلول های انفرادی که مصداق شکنجه است و بازجویی های سخت، رسته و در بندهای عمومی شب را به روز می رسانند و روز را به شب تا سرانجام کسی حکمی را برای جرائم ناکرده شان صادر کند و آنگاه بروند بگردند دنبال تأمین وثیقه هایی که تعداد صفرهایشان اعجاب برانگیز است. مادران سرگردانی که گاه در طول روز بارها به دادسرا و دادگاه و زندان مراجعه می کنند و به دلیل ناآگاهی های حقوقی هیچ چاره ای برای کارشان نمی شناسند.

من می شوم مدافع حقوق زندانیان بی گناهی که ماه هاست از امکانات لازم برای ادامه حیاتی که خداوند به آنان عطا کرده و از آزادی که هدیه خدادادی است بی بهره اند و از تعداد آن ها پرسش می کنم. براستی چرا تعداد و اسامی زندانیان سیاسی در زندان های سراسر کشور اعلام نمی شود؟ مگر مردم نامحرم هستند و چرا هنوز عده ای از خانواده ها از وضعیت پرونده فرزندانشان بی خبر هستند؟ چرا دسترسی زندانیان به وکیل که حق قانونی آنان است این قدر سخت است؟ و چرا مرّ قانون در مورد همه اجرا نمی شود؟

ما خانواده های آزادگان رها شده از بند نمی توانیم از بهار زیبا و از مظاهر روح بخش طبیعت و از نعمت آزادی عزیزانمان لذت ببریم وقتی حتی یک مادر بی اعتنا به همه این شگفتی های آفرینش، در حسرت فراق فرزند اشک می ریزد و یک پدر قلبش از هجران فرزند می لرزد و یک کودک از دوری پدر یا مادر در سوز و گداز است. مگر می توان به روزمرگی ها دلخوش داشت و درد هم نوعان را نادیده گرفت؟ این چگونه مسلمانی است؟

براستی ما را چه شده که این گونه سر در گریبان فرو برده از محنت خواهران و برادرانمان در غفلت مانده ایم. هر یک روزی که از محبوس ماندن صاحبان اندیشه های ژرف می گذرد، به قاعده روزها و بلکه ماه ها خسران بر این کشور وارد می شود. حالا که مسئولان و دست اندرکاران به این مهم اعتنا ندارند، چرا بزرگان و صاحبان فکر و خرد، علمای حوزه و دانشگاه، اندیشمندان، هنرمندان و به ویژه حقوق دانان به داد این جماعت مظلوم نمی رسند؟ آیا رفاه و راحت دنیا ارزش مردن روح انسانی و آدمیت را دارد و آیا همه آن چه ما در مکتب بزرگان علم و معرفت از خدمت به خلق و تخلق به اخلاق حسنه نظری و عملی آموخته ایم در ازای عافیت طلبی به دست فراموشی سپرده ایم؟

اینک زمانی است که باید شبکه های اجتماعی و جمعیت هایی برای یاری زندانیان بی گناه و خانواده های مضطرّ آنان تشکیل شود تا دست طلب به سوی نامحرمان دراز نکنند. اینک زمانی است که باید علما آغوش به روی معترضین دردمند بگشایند و کسانی را که حق آنان را پایمال کرده اند تنبه و انذار دهند، باشد که به خود بیایند و وکلای آزاده داوطلب باید به مدد آنان بشتابند تا با حقوق خود به درستی آشنا شده آن را مطالبه کنند. و مردم نوع دوست و مهربان خواهرانه و برادرانه در صدد رفع گرفتاری های آنان برآیند که تاکنون هم این همت و غیرت وجود داشته اما متأسفانه بی اطلاعی ناشی از عدم اطلاع رسانی درست، مانع یاری رسانی فراگیر شده است.

حالا که گروه اندک خشونت طلب در جمع اقتدارگرایان هر گونه روزنی را برای برون رفت از بن بست های سیاسی موجود، با هیاهوی تبلیغاتی می بندند و تدبیری برای به سامان دادن امور با آزادی هرچه سریع تر همه زندانیان بی گناه وجود ندارد، گاه آن است که ایرانیان نیک اندیش و متدینین خیرخواه این مظلومان دربند را فرزندان خود دانسته به چاره اندیشی بپردازند
فخرالسادات . م

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

دستهایی که سخن می گویند

دست‌هایی که سخن می‌گویند

Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: در آرژانتین وقتی کسی انگشت‌هایش را به شکل لبه‌های قیچی درآورد، یعنی از طرف مقابل می‌خواهد که "حرف بیهوده زدن" را قطع کند!
جرج دبلیو بوش هنگام روبرو شدن با خبرنگاران، ‌‌دست‌هایش را به شکل شاخ ‌گاومیش درمی‌آورد که نشان ایالت تگزاس است در حالی‌که انجام همین حرکت توسط سیلویو برلوسکونی جنجال می‌آفریند. حالت دست‌ها چه اندازه سوء‌تفاهم ‌برانگیزند؟


آن‌هایی که فیلم "گلادیاتور" ساخته‌‌‌ی ریدلی اسکات را دیده‌اند، به طور حتم یکی از صحنه‌های نفس‌گیر فیلم را به خاطر می‌آورند؛ جایی که هزاران تماشاچی نبرد گلادیاتورها در استادیوم، نفس در سینه حبس کرده‌اند و منتظر علامت امپراتور هستند؛ بالا یا رو به پایین بودن انگشت شست وی می‌تواند به قیمت زندگی یا مرگ گلادیاتورها تمام شود.

بیش از دو هزار سال پیش در رم باستان، اشارات یا ژست‌ها معنای ویژه‌ای داشتند و می‌توانستند سرنوشت یک فرد را به راحتی رقم بزنند. امروزه در بسیاری کشورها این اشارات همچنان معنای به‌خصوصی دارند که در برخی موارد بسیار حساسیت‌برانگیز است. اما با این همه دیگر آنچنان که در رم رسم بود، کمتر سرنوشت کسی را تعیین می‌کنند.

علامتی که در ایران‌، افغانستان و عراق منفی و توهین‌آمیز است، در برخی کشورها "همه چیز مرتبه" معنی می‌دهد شاید آشناترین نمونه برای نشان دادن معنای متفاوت دو ژست یکسان، انگشت شست رو به بالا باشد. این حرکت در کشورهایی نظیر ایران، عراق یا افغانستان، معنای منفی و توهین‌آمیز دارد در حالی‌که اگر کسی انگشت شستش را در کره یا آفریقای جنوبی رو به بالا بگیرد و به کسی نشان دهد، به معنای "همه چیز مرتبه" است. این ژست در آلمان یا لهستان برای نشان دادن "عدد یک" به کار می‌رود.

طبیعی است که چنین تفاوت‌هایی در حالت‌ها‌، می‌توانند به راحتی منجر به سوءتفاهم شوند. برای همین هم دو نویسنده‌ی خوش ذوق بر آن شدند تا حالت‌های مختلف دست و انگشتان دست را که در هر کشوری معنایی به خصوص دارد در کنار هم جمع کنند و به عنوان یک کتاب کوچک راهنمای سفر به بازار عرضه کنند.

این کتاب به زبان آلمانی (Versteh mich nicht falsch) "منظور من را اشتباه نفهم" نام دارد که با قیمتی حدود ۱۵ یورو منتشر شده است.

مگر من چه کردم؟


یولیا گروسه، روزنامه‌نگار آلمانی ساکن در لندن به همراه همکارش یودیت رکر، به دلیل سفرهای زیاد کاری به کشورهای مختلف‌، هر دو تجربه‌های مشابهی را در این زمینه داشتند.

یولیا گروسه، یکی از این موارد را به خاطر می‌آورد: «یکبار به یک بازار محلی در خارطوم، واقع در سودان رفته بودم و می‌خواستم غرفه‌ها را نگاه کنم که یک زن فروشنده انگار که یک سگ را می‌راند و چخ می‌کند، با من رفتار کرد. این حرکت به من خیلی برخورد و با خودم گفتم، چه بی‌ادب. تازه‌بعدتر بود که فهمیدم، در بسیاری از کشورهای عربی یا حتی اروپایی این حرکت یعنی، بیا اینجا.»
گروسه سال ۲۰۰۸، یودیت رکر را در یک کافه در ژوهانسبورگ ملاقات می‌کند و در خلال صحبت‌هایشان متوجه می‌شود که او هم طعم چنین سوء‌تفاهمی را چشیده است. رکر که کمی به زبان عربی آشناست، در یک کتابفروشی در قاهره از فروشنده در مورد چند رمان سئوال می‌کند. فروشنده مدتی به او زل می‌زند، بعد نوک تمام انگشت‌هایش را به هم می‌چسباند و به اتاق دیگری می‌رود. رکر در آن لحظه با خود می‌گوید، عجب آدم نادانی، مگر من چه کار اشتباهی انجام دادم؟

البته رکر چندان بی‌تقصیر هم نبوده است زیرا او حرکتی را که مرد مصری انجام داده است، از فرهنگ ایتالیایی می‌شناخته است؛ وقتی که کسی با حالت عصبی می‌پرسد: "چه می‌خواهی؟". کمی بعد رکر می‌فهمد که در مصر این حرکت کاملا معنای متفاوتی دارد و آن مرد در اصل با حالت بسیار محترمانه‌ای با زبان اشاره گفته است: "لطفا یک لحظه صبر کنید" و سپس به اتاق دیگری رفته تا به دنبال آن کتاب بگردد.

شاخ گاومیش و خیانت همسر

یودیت رکر و یولیا گروسه هر دو شروع به تحقیق در مورد ژست‌های مختلف در کشورهای دیگر می‌کنند و به موارد جالبی برمی‌خورند. برای نمونه آنها عکس‌هایی از جرج دبلیو بوش، رییس‌جمهور پیشین آمریکا را می‌بینند که در آنها ‌آقای رییس‌جمهور یک دستش را مشت کرده درحالی‌‌که انگشت اشاره و انگشت کوچک خود را رو به بالا گرفته است.

جرج بوش و نشان گاومیش این حرکت را اغلب خوانندگان و نوازندگان هوی متال در کنسرت‌ها استفاده می‌کنند که نشان "شاخ‌های شیطان" است اما جرج بوش با این ژست خود در اصل اشاره‌ای داشته است به شاخ گاومیش، نشان ایالت تگزاس، حوزه‌ی انتخاباتی وی.

همین حرکت هنگامی که سیلیو برلوسکونی، نخست‌وزیر ایتالیا آن را پشت سر وزیر امورخارجه‌ی اسپانیا انجام داد، تبدیل به یک جنجال رسانه‌ای شد. در فرهنگ ایتالیایی زمانی که یک نفر انگشت اشاره و انگشت کوچک دست مشت کرده‌ی خودش را رو به بالا پشت یک نفر بگیرد، به این معناست که همسرت به تو خیانت می‌کند و "روی سرت شاخ می‌گذارد".

تشکر زنانه و مردانه

این دو نویسنده حدود پنجاه ژست مختلف را در کتابشان جمع کرده و شرح داده‌اند. البته این کتاب بیشتر از آنکه حاوی متن باشد، از عکس‌های متنوعی تشکیل شده که هر کدام یک حالت را نشان می‌دهند.

در حین جمع‌آوری کردن اطلاعات برای به تصویر کشیدن این حالت‌ها، گروسه و رکر به نمونه‌های جالبی رسیدند که برای خود آنها تازگی داشت. یکی از آنها فرم خاص تشکر کردن در زیمباوه بود که گروسه آن را چنین شرح می‌دهد: «زنان دست‌هایشان را به فرم کاسه می‌گیرند، بعد یکی را روی دیگری قرار می‌دهند و آرام به هم می‌زنند. مردها در عوض کف یک دست را روی کف دست دیگر می‌گذارند، دو دست را می‌چرخانند، به طوری که پشت دست‌هایشان در طرفین قرار می‌گیرد، بعد آنها را به هم می‌زنند که صدای بلندتری دارد.»

حالت دست‌ها و نوع حرکت‌دادن آنها را می‌توان به نوعی از زبان جهانی شبیه به زبان اسپرانتو تشبیه کرد؛ البته با این تفاوت که کمی کم‌صداتر است. به هر روی هنگام سفر کردن به کشوری دیگر در کنار کتابچه‌های راهنمای سفر شاید بد نباشد کتابی هم در مورد نشان‌های دست و معانی آنها به همراه داشت، شاید به کار آید و از بروز سوء تفاهم‌ها جلوگیری کند.

SN/BM

برگرفته از : D W

حقوق شهروندان

mousavi.samaneh61(at)gmail.com

پیشتر وقتی که بتازگی دغدغه زندگی ام شده بود تبعیض علیه زنان میهنم، در اولین گام خودم را فمینیست نامیدم بی آنکه چند صفحه کامل در این مورد خوانده باشم. وقتی دغدغه ام شده بود آزادی سرزمینم بی محابا خودم را ملی گرا میدانستم. و تا اشک در چشمم حلقه میزد با فکر در مورد هموطنانی که هزینه اندیشه شان را میدهند در اولین گام خود را فعال حقوق بشر خواندم. میخواهم بگویم که در ابتدای راه تنها مفاهیم را دوست داشتم و خبری از درکی عمیق نبود. آنچه بود احساس بود و احساس، نه دانستن و پذیرش مسئولیت. اما امروز خوب میدانم چرا فمینیست هستم و چرا فعال حقوق بشر نیستم. علیرغم تلاش ها و خواسته قلبی ام هرگز نتوانسته ام از تاثیر دیدگاه ها و مواضع سیاسی ام بطور کامل بر فعالیت حقوق بشری ام اجتناب کنم.

از آنجا که تاکنون تعریف چندان دقیقی از حقوق بشر ارائه نشده است، این مسئله در دنیای سیاست به ابزاری برای مهار اوضاع در دست صاحبان قدرت تبدیل شده است. اما چنانکه لویزا آریور رییس کمیساریار عالی حقوق بشر سازمان ملل نیز گفته است، این روشن است که هیچ کشوری در جهان حقوق بشر را بطور کامل رعایت نمی‌کند[1].

در اینجا باید دقت کرد که این مسئله هم بدین معنا نیست که همه کشورها در یک سطح حقوق بشر را رعایت میکنند. برای مثال ایران یکی از کشورهایی است که حقوق شهروندانش را فدای قدرت و نیل به اهداف سیاسی کرده و در سرکوب و پس زدن افراد ابایی ندارد. کما اینکه اخیرا اوج نقض حقوق بشر و عدم آزادی بیان را در روزهای پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری شاهد بودیم. تبدیل شدن ایران به بزرگترین زندان روزنامه نگاران، دستگیری های گسترده فعالان در حوزه های مختلف و احکام سنگین برای معترضان به نتیجه انتخابات و بدنبال آن وضعیت بوجود آمده همگی بر این امر صحه میگذارند.

اما در این میان کشورهایی هم نظیر امریکا هستند که در قیاس با دیگر ممالک جهان توانسته اند در سایه رعایت حقوق بشر (نه بطور کامل) تا حدودی به دموکراسی برسند.

نکته قابل ذکر اینکه گرچه امریکا در رعایت حقوق شهروندان خود از ایران و خیلی از کشورهای جهان پیشی گرفته اما متاسفانه یکی از قدرتهایی است که به اجرای حقوق بشر سیاسی در دنیا دامن میزند. بعبارتی دیگر امریکا در روابط بین المللی از حقوق بشر و بدنبال آن تحقق دموکراسی استفاده ابزاری میکند. مسئله حقوق بشر سیاسی تنها ساخته و پرداخته امریکا نیست اما باید توجه داشت بنا به نقش و قدرت بالایی که دارد میتوان به عنوان یکی از عاملان موثر در این امر از آن یاد کرد.

حتی برخی از کارشناسان معتقدند یکی از دلایل عمده در حملات نظامی امریکا که در راستای گسترش دموکراسی رخ میدهد، بدنبال دستاویز قرار دادن حقوق بشر و استفاده ابزاری از آن است؛ تا جایی که پرفسور نیکی کدی، پژوهشگر امریکایی مسايل خاورميانه، زنان و ايران نیز در مقاله خود تحت عنوان "موقعیت و تلاش های زنان ایران، از انقلاب 57 تاکنون" از شعار "آزاد سازی زنان افعانستان" به عنوان توجیهی از سوی امریکا برای جنگ علیه این کشور یاد میکند.[2]

با این مقدمه قصد دارم در مورد اعلام حمایت اکثریت کنگره امریکا از قطعنامه پیشنهادی در حمایت از گروه رجوی ها بعنوان یکی از نمونه های حقوق بشر سیاسی بنویسم. طبق آنچه در خبرها منتشر شده است چند روز پیش از شروع سال جدید بیش از ۲۳۰ نماینده از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه از قطعنامه شماره ۷۰۴ در حمایت و دفاع از امنیت و حقوق اعضاء مجاهدین خلق ایران مستقر در قرارگاه اشرف، که رسماَ در کنگره آمریکا به ثبت رسیده است، حمایت کرده اند.[3]

در این قطعنامه از رییس جمهور آمریکا خواسته شده است که حفاظت و امنیت فیزیکی ساکنان اشرف را بر اساس آنچه تعهدات امریکا در مورد حقوق بشر و حفاظت انساندوستانه نامیده میشود، تضمین نماید. مسئله قابل بحث همان حقوق بشر سیاسی است که در کنفرانس مطبوعاتی که با حضور نمایندگان ارشد مجلس نمایندگان آمریکا در کمیته های امور خارجی، قوای مسلح، قضایی و اطلاعات، برگزارگردید، به وضوح به چشم میخورد. باب فیلنر، رئیس مشترک گروه پارلمانی حقوق بشر و دموکراسی کنگره در این کنفرانس میگوید: "دراین قطعنامه ما فقط به دنبال امنیت افراد نیستیم، بلکه اشرف سمبل یک مبارزه است، یک محور برای مبارزه است، و جابجایی آنها باعث می شود که این تمرکز و وحدت مبارزه آنان از بین برود. بنابراین ما میخواهیم اطمینان حاصل کنیم که همه متوجه باشند که اشرف سمبل مبارزه است. درواقع کسانی که دراشرف هستند راه حل سوم را برای درافتادن با رژیم مدهبی ایران ارائه میدهند. ما نیازی به تسخیر ایران توسط آمریکا نداریم و ازطرف دیگر نمی خواهیم شرایط موجود را قبول کنیم. ما نیاز داریم که آمریکا به جنبش داخل کشور امکان بدهد که توان حرکت پیدا کند و آن به این معنی است که سازمان مجاهدین از لیست وزارت خارجه دربیاید. ما باید به سازمان مجاهدین کمک کنیم و نباید جلو راهشان را بگیریم."[4]

در واقع نمایندگان کنگره امریکا رسما دغدغه دفاع از حقوق بشرشان را در مسیر سیاسی تعریف کرده و دفاع از جان اشرفی ها را برای تغییر نظام حاکم بر ایران در پیش گرفته اند. جالب اینکه گویی این کار عین دفاع از حقوق بشر است که با افتخار رسانه ای میشود و شاید حتی انتظار الگو برداری جامعه حقوق بشری از این حرکت را هم داشته باشند.

و مسئله دیگری فارغ از بحث حقوق بشر که باید آنها متوجه باشند اینست که هرگز قرار نیست اپوزیسیون دست به اسلحه، آزادی برای ما به ارمغان بیاورد. کسانیکه سالهاست در لیست سازمانهای تروریستی قرار داشته اند از این لیست حذف و یا تلاش میشود که حذف شوند و به دامان دموکراسی و آزادیخواهی چسبانده میشوند.

چگونه میتوان چنین تحولی را تحلیل کرد جز آنکه این دامان، دامان آزادیخواهی و دموکراسیِ آلوده به قدرت و انحصارطلبی است. آیا سازمانی که دوش به دوش عراقی ها آتش به روی ما گشود و با افتخار آمار جانباختگان را به نشانه پیروزی و قدرت خود اعلام میکرد، امروز همان است که پیام آور دموکراسی به میهن است؟ آیا این رویکرد پدرخوانده مابانه آمریکا جز دخالت و تفسیر و تعبیر از فضای آزادیخواهی ایران است؟ وقتی این نمایندگان مدعی میشوند، با این استدلال که این سازمان دستخوش تحول شده است و بایستی از لیست تروریستی حذف شود، آیا سندی هم برای اثبات دارند؟ ما آنچه در ظاهر میتوانیم دریابیم از ادبیات سیاسی این سازمان است که بوی خون میدهد و مرگ که خود نشان دارد از سر ضمیر. پس این این ادعا بر چه مبنایی است؟ همین که سران برخی از کشورها این را تشخیص داده و ضمن دعوت از سران این سازمان هدایا و یادبودهایی را نثارشان میکنند، کفایت میکند؟ [5]

در جنگ هشت ساله ایران و عراق به نام آزادی میهن، جوانان هموطن را پر پر شده پس فرستادند. امروز نیز وقتی نظام حاکم به بهانه نام این سازمان و انگ عضویت و هواداری شان، دست به صدور احکام اعدام و حبس های طولانی مدت میزند ، با سکوت و عدم تکذیب و شفاف سازی، آنرا به مثابه تبلیغ سیاسی برای خود، خوش میدانند و بازهم این ما هستیم که در این میان هزینه میدهیم.فعالان حقوق بشر، جوانان جویای آزادی و نیز روزنامه نگاران باصداقت و اندیشمندان سیاسی مان زندانی و محاکمه میشوند در حالیکه در آنسوی دنیا به زبان حقوق بشر سیاسی، جلسات تعیین تکلیف برای دموکرات کردن میهن تشکیل میشود و باز این ماییم که هزینه میدهیم.

نمیخواهم غیب گویی در منطق ام جایی داشته باشد، اما این را خوب میدانم که این داستان را سرانجامی نیست چرا که این آبها که به آسیاب یکدیگر میریزند، هرگز نمیتواند ما را در فضای رعب انگیز ایجاد شده از گفتن حرف و طلب حق مان به سکوت وا دارد. این داستان را سرانجامی نیست، چرا که این اسرای اندیشه و عقیده در پشت میله ها آنچنان استوار ایستاده اند که هرگز روح حق طلبی در کشور خاموش نخواهد شد و هرگز زندانیان شناخته و ناشناخته را فراموش نمیکنیم و برای همیشه حرمت خون های پاک شهدای جنبش سبز و همچنین شهدا و آنانکه در راه دفاع از وطن از جان و داشته هایشان گذشتند را نگه خواهیم داشت.

سمانه موسوی : روز