۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

کاروان آزادی به خون نشست !

> برگ سبز
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۸۹, ساعت ۱۰:۴۷ بعد از ظهر
جنايت شرم آور و جهان شرمسار

سعيد رضوي فقيه



بيش از شصت سال است پديده اي به نام اسرائيل يا دولت يهود دموكراسي و حقوق بشر و نيز عدالت و آزادي را در جهان به گروگان گرفته و در اين مدت به شيوه اي مزورانه و زورمدارانه از يك سو به نابودي بي رحمانۀ يك ملت – ملت فلسطين – كمر بسته و از سوي ديگر يكسره براي مظلوميت دروغين خود مرثيه سرايي كرده است. هولوكاست، چه افسانه اي بي بنياد باشد و چه واقعيتي تاريخي؛ چه روايتي اغراق آميز از واقعيت باشد و چه گزارشي بي كم و كاست از يك ماجراي واقعي؛ در يك نكته ترديد نيست و آن اينكه بلافاصله پس از پايان جنگ دوم جهاني تا به امروز اين مفهوم همواره مستمسكي بوده است براي سفاكي هاي سردمداران تروريست اسرائيل كه بي هيچ پروايي از بازخواست و پيگرد در دنيا و آخرت به نابودي حرث و نسل در فلسطين، سرزمين مقدس اديان ابراهيمي، مشغول بوده اند.



جنايات هولناك دير ياسين و كفرقاسم، صبرا و شتيلا، قانا و جنين و غزه و دست آخر حملۀ وحشيانه به كاروان امدادرسانان صلح جوي غير مسلح تنها و تنها نمونه هايي معدود از كليت كارنامۀ موجوديتي به نام اسرائيل است كه كيان آن بر بنياد شرارت و تعدي و زياده خواهي و بد عهدي نهاده شده است.



بي هيچ اغراق و گزافه گويي مي توان گفت در تمام شصت سال گذشته هيچگاه اسرائيل در موضع دفاع از هستي خود دست به اقدام ناگزير نزده و همواره بر اساس توجيهات غير قابل قبول نژادپرستانه و با تكيه بر حمايت هاي بي قيد و شرط قدرت هاي بزرگ دنياي غرب دست تعدي و تجاوز به جنايات عمدي و سازمان يافته گشوده است. هنوز خاطرۀ جنايات صبرا و شتيلا يا جنين و قانا و مدارس و بيمارستان هاي غزه در حافظۀ معاصر باقي مانده و به تاريخ نپيوسته است. اما امروز اسرائيل پس از شكست هاي پياپي نظامي در جنگ هاي سي و سه روزه و بيست و دو روزه و باطل شدن اسطوره و افسانۀ شكست ناپذيري اش و نيز ناتواني و شايد ملال قدرت هاي بزرگ غربي از حمايت هاي همه جانبه و بي قيد و شرط ، از همۀ مرز ها و محدوديت هاي متعارف و حتي تعارف آميز عبور كرده و به روي كاروان صلحجويان حامل كمك هاي دارويي و غذايي براي بنديان زندان بزرگ غزه بي رحمانه آتش گشوده است. اين اقدام رژيم اسرائيل يعني بي اعتنايي به همۀ موازين و اصول اخلاق و سياست و معاهدات حقوق بين الملل و حتي تمسخر و ريشخند تعارفات ظاهرسازانۀ ديپلماتيك. اگر امروز سردمداران اسرائيل به روي غير نظاميان حتي بدون هشدار قبلي آتش مي گشايند نتيجۀ بي تفاوتي و حتي تشويق هاي شصت سال گذشته در برابر اقدامات افسارگسيختۀ اين رژيم نژادپرست و تبعيض گراست.



جنايت عليه بشريت جنايت است و مستحق تقبيح و مجازات. هيچ جنايتي را خاصه بدين بزگي و هولناكي نمي توان به توجيه و لاپوشاني هاي زيرك مآبانه و ژست هاي نسبي گرايانه از تقبيح افكار عمومي استثناپذير كرد و در انبار پرونده هاي مشكوك الماهيه بايگاني نمود. هم از اين روست كه موضعگيري شوراي امنيت سازمان ملل در برابر جنايات هولناك رژيم نژادپرست اسرائيل در روزهاي اخير مايۀ شرمندگي همۀ ‌دولت ها و ملت هاي جهان بشمار مي رود. چگونه مي توان پذيرفت كه شصت سال جنايت آشكار و تعمدي را يكسره محل اما و اگر و تحقيق و تفحص قلمداد كرد و با سياست يكي به نعل و يكي به ميخ به جانيان باج داد و آنگاه براي نهاد سازمان ملل و شوراي امنيت ادعاي اعتبار كرد؟ چگونه است كه نهاد هاي بين المللي در تعقيب و محاكمه و مجازات صدام و ميلوسوويچ و عمرالبشير جدي اند و پيگير اما وقتي نوبت به سران جنايتكار اسرائيل مي رسد دست اين نهادها براي پيگيري مفاد گزارش قاضي گلدستون عليل و زبان شوراي امنيت در محكوم كردن جنايات اخير اسرائيل يكسره بسته مي ماند؟



چند سالي است كه وضعيت افكار عمومي جهانيان نسبت به واقعيت اشغال فلسطين تغيير اساسي كرده و بويژه پس از جنگ هاي سي و سه روزه و بيست و دو روزه و محاصرۀ طولاني مدت غزه پرده هم از قدرت پوشالي و هم از مظلوم نمايي و ژست هاي حق به جانب سران تل آويو فرو افتاده است. فن آوري هاي پيشرفتۀ رسانه اي جايي براي پنهان كردن دست هاي آلوده به جنايات هولناك باقي نگذاشته است و هم از اينروست كه امروز ديگر حناي مظلوم نمايي ها و تبليغات فريبندۀ اسرائيل و حاميانش حتي براي افكار عمومي يهوديان نيز رنگي ندارد. اما متأسفانه معادلات جهان امروز را عجالتا نه افكار عمومي كه مناسبات ثروت و قدرت در ابعاد كلان جهاني رقم مي زند. اشغال عراق نشان داد كه براي قدرتمندان جهان گرايش هاي افكار عمومي جامعۀ جهاني در برابر منافع كارتل ها و تراست هاي نفتي و تاجران بين المللي سلاح هاي مرگبار به پشيزي نمي ارزد و دموكراسي و حقوق بشر و آزادي بيان تنها به منزلۀ اهرم فشاري بر ديكتاتوري هاي محلي مخالف به كار مي آيد و بس. اين واقعيت مايۀ خواري و شرمساري جهان امروز است كه به رغم فربگي بي سابقۀ ادبيات صلح و حقوق بشر در آن بيش از هر زمان ديگري در تاريخ به توحش و بربريت تن داده و حتي به توجيه ذليلانۀ آن پرداخته است. در اين ميان سكوت و بي تفاوتي شصت ساله در برابر جنايت هرروزۀ اسرائيل يك نمونۀ استثنايي و بي نظير است كه وجدان جامعۀ جهاني به سادگي نمي تواند از زير بار شرمساري آن شانه خالي كند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

where is my friend





۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

ناشران و نمایشگاه کتاب تهران

افزایش فشارها به ناشران و اعتراض کانون نویسندگان ایران



در این بیانیه آمده است: " کانون نویسندگان ایران فشار روزافزون بر ناشران مستقل را به‌شدت محکوم می‌کند و نسبت به روند رو به افزایش سانسور، اختناق و سرکوب فرهنگی هشدار می‌دهد."

در بخشی از بیانیه کانون نویسندگان آمده است: "تازگی دارد که امسال در بیست‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب، گذشته از این که شماری از ناشرانِ سرشناس اجازه‌ی ورود به نمایشگاه را پیدا نکردند و ورود برخی نیز مشروط و ملتزم پذیرفته شد، برگزارکنندگان در آستانه‌ی نمایشگاه کتاب ."

سیمین بهبهانی در گفت و گو با بخش فارسی بی بی سی در این باره گفت: "این نوع سانسور با سانسور در گذشته ها فرق کرده است. حالا به جای اینکه با کتاب ها کار داشته باشند با ناشرها کار دارند. مسئولان ناشرها را زیر فشار قرار می دهند تا نتوانند بعد از این چاپ کنند."

خانم بهبهانی درباره این فشارها گفت: "ناشرها زیر فشار مادی و معنوی هستند. برخی از آنها زندانی اند، برخی اخطار گرفته اند. به این ترتیب، نشر ممکن است صدمه بخورد و ممکن است دیگر حتی مثل سابق هم کتاب منتشر نشود؛ هر چند سابق هم کتاب ها زیر تیغ سانسور بودند."

سیمین بهبهانی درباره تاثیر فشارها بر ناشران گفت:"به ناشر اگر فشار بیاورند قدرت فعالیتش کاسته می شود، دلسرد می شود یا اصلا ورشکست می شود. بسیاری از ناشران ما در آستانه ورشکستگی هستند. بسیاری هم ورشکست شده اند."



او گفت: " فرهنگ با این وضع در چاه می افتد. کتاب، فکر و اندیشه باید در معرض قضاوت عموم قرار بگیرد؛ اگر خوب است مردم می پسندند و اگر خوب نیست هم خود مردم باید رد بکنند، نه اینکه فشاری از بالا باشد."

در بخشی از بیانیه کانون نویسندگان به جلوگیری دولت از حضور برخی از ناشرانِ مستقل در نمایشگاه کتاب امسال هم اشاره شده است.

"برخی از ناشران را در چنان تنگنا‌های حرفه‌ ای قرار داده‌‌اند که برای تن ندادن به تهدید و توهین و تحقیر، عطای ورود به نمایشگاه کتاب و رویارویی با برگزارکنندگان آن را به لقایش بخشیده‌اند و نامشان به خطی از خطوط قرمز وزارت ارشاد تبدیل شده است."

در مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب تهران، محسن پرویز، رییس نمایشگاه، دلیل ممنوعیت ورود برخی ناشران را "جریمه‌ی ناشران متخلف" ذکر کرده بود.

او در عین حال گفته بود دلیل جلوگیری از حضور برخی از ناشران در نمایشگاه کتاب را "به دلایل مسائل اخلاقی و حقوقی" نمی تواند بگوید، اما از آن‌ها "خیلی دلگیر و ناراحت" است.



امسال از حضور ناشرانی مثل دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله بهشتی، انتشارات کاروان و نشر صراط جلوگیری شده است و تعدادی از ناشران هم از جمله انتشارات روشنگران و مطالعات زنان از حضور در نمایشگاه خودداری کردند.

حالا با گذشت سه روز از آغاز نمایشگاه، خبرها حاکی از جمع آوری کتاب های متعددی از داخل غرفه هاست.

این در حالی است که همزمان با آغاز برگزاری نمایشگاه کتاب، محسن پرویز، رئیس نمایشگاه کتاب تهران، گفته بود: "از ديد ما نمايشگاه يك محل فرهنگی است و بهره‌برداری سياسی معنا پيدا نمی‌كند."

ظرف سه روز گذشته، کتاب های آیت الله منتظری و آیت الله صانعی از سطح نمایشگاه کتاب جمع آوری شده اند.

سایت تابناک نیز در گزارشی نوشت:"در دو روز اول نمایشگاه کتاب، تعداد قابل توجهی کتاب از ناشران داخلی و خارجی جمع آوری شد از جمله کتاب هایی که هولوکاست را تایید می کردند."

این سایت از جمع آوری کتاب هایی خارجی از جمله چرا سیاست از دین آزاد نمی شود؟ و قدرت، اسلام و نخبگان سیاسی در ایران نیز خبر داده است.


جز اینها کتاب هایی درباره ذن، بابیت و بهاییت هم جمع شده اند.

در همین حال، فرمانده نیروی انتظامی تهران از پلمپ غرفه مصر در نمایشگاه کتاب خبر داد.

حسین ساجدی نیا در گفت و گو با خبرگزاری ایسنا گفت: "این ماموران در حال گشت زنی در نمایشگاه بودند که متوجه توزیع کتابی با عنوان "موسوعه الخلیح العربی" شدند که در غرفه مصر توزیع می شد. موضوع پیگیری شد و غرفه مذکور پلمپ شد."

آقای ساجدی نیا از حضور ماموران 'نامحسوس' نیروی انتظامی در نمایشگاه کتاب تهران خبر داد.

باید دید در روزهای آینده، آیا غرفه دیگری پلمپ خواهد شد و آیا کتاب دیگری به انبار ویژه کتاب های توقیفی نمایشگاه کتاب منتقل خواهد شد یا نه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

شعری برای ایران از : شفیعی کدکنی


طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست

با چشمهای روشنِ براق

با گیسویی بلند به بالای آرزو

هرکس از او نشانی دارد

ما را کند خبر

این هم نشان ما :

یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

برای فردا + پرشین کارتون



نوشتن برای من طی نه ماه اسارت همسرم، یک نوع رسالت زینبی تلقی می شد. و یک نوع شکرانه دادن برای نعمت فهم و شعور خدادادی. دیروز برحسب اتفاق خاطره ای از یکی از یادگارهای امام راحل (ره) می خواندم که پس از پایان تحصیل به این نوه دختریش سفارش کرده بود که حالا موقع خدمت به مردم است. بنویس! و حتی او را توصیه به نوشتن رمان کرده بودند در حالی که رشته تحصیلی اش چیز دیگر بود. چرا نوشتن این همه اهمیت دارد و چرا خداوند به قلم سوگند می خورد و به آن چه می نگارد؟

فهم من می گوید قلم ابزار انتقال دانش بشری است و وسیله انتقال اخبار و اطلاعات و سمبل آزادی و آزادیخواهی و اگر در جامعه ای خدای ناکرده قلم ها شکسته شوند، باید منتظر شیوع جهل و خرافه و کج فهمی و تحجر بود و مباد که سرنوشت میهن ما که مهد فرهنگ و تمدن دیرین است به سرنوشت تمدن های نفرین شده و هلاک شده بر اثر حکمرانی بد و یا غفلت و بی تفاوتی اهلش دچار شود.

و من قدرشناسِ قلم خواهم بود تا زمانی که توان نوشتن دارم و تا زمانی که حتی یک نفر چشم انتظار خواندن سطوری است که گوشه ای از تمنیات و خواسته های به حق او را بیان می کند. و هنوز چه بسیار گفتنی باقی است از حقوقی که ضایع می شود و از انسان هایی که در اختفا مورد ظلم قرار می گیرند و صدایشان به جایی نمی رسد.

امروز می خواهم به شکرانه رهایی هرچند موقت همسرم صدای خانواده های اسرای سبز گمنام را به گوش خوانندگان این روزن کوچک برسانم. صدای مظلومانی که ماه هاست عزیزانشان دربند هستند و در مسیر رفت و آمدها به مراجع قضایی پاسخی دریافت نداشته اند و بعضا با انواع توهین و بدرفتاری مواجه شده اند و جواب های سربالا شنیده اند. خانواده هایی که گاه هنوز موفق به دیدار فرزندانشان نشده اند و یا این که ملاقات های کابینی دل پر دردشان را تسکین نداده. خانواده هایی که هنگام تحویل سال نو با قلبی محزون از خدایشان فرج و گشایش در کارشان را تمنا کرده اند و در دل از خود پرسش کرده اند که چرا باید در کشوری که داعیه حکومت اسلامی دارد، حقی از انسان های مظلوم ضایع شود.

من امروز می شوم صدای مادران همه جوانان دربند در سراسر کشور که نام هایشان برای ما آشنا نیست. آنان که نان آورانشان در شرایط بسیار نامطلوب از سلول های انفرادی که مصداق شکنجه است و بازجویی های سخت، رسته و در بندهای عمومی شب را به روز می رسانند و روز را به شب تا سرانجام کسی حکمی را برای جرائم ناکرده شان صادر کند و آنگاه بروند بگردند دنبال تأمین وثیقه هایی که تعداد صفرهایشان اعجاب برانگیز است. مادران سرگردانی که گاه در طول روز بارها به دادسرا و دادگاه و زندان مراجعه می کنند و به دلیل ناآگاهی های حقوقی هیچ چاره ای برای کارشان نمی شناسند.

من می شوم مدافع حقوق زندانیان بی گناهی که ماه هاست از امکانات لازم برای ادامه حیاتی که خداوند به آنان عطا کرده و از آزادی که هدیه خدادادی است بی بهره اند و از تعداد آن ها پرسش می کنم. براستی چرا تعداد و اسامی زندانیان سیاسی در زندان های سراسر کشور اعلام نمی شود؟ مگر مردم نامحرم هستند و چرا هنوز عده ای از خانواده ها از وضعیت پرونده فرزندانشان بی خبر هستند؟ چرا دسترسی زندانیان به وکیل که حق قانونی آنان است این قدر سخت است؟ و چرا مرّ قانون در مورد همه اجرا نمی شود؟

ما خانواده های آزادگان رها شده از بند نمی توانیم از بهار زیبا و از مظاهر روح بخش طبیعت و از نعمت آزادی عزیزانمان لذت ببریم وقتی حتی یک مادر بی اعتنا به همه این شگفتی های آفرینش، در حسرت فراق فرزند اشک می ریزد و یک پدر قلبش از هجران فرزند می لرزد و یک کودک از دوری پدر یا مادر در سوز و گداز است. مگر می توان به روزمرگی ها دلخوش داشت و درد هم نوعان را نادیده گرفت؟ این چگونه مسلمانی است؟

براستی ما را چه شده که این گونه سر در گریبان فرو برده از محنت خواهران و برادرانمان در غفلت مانده ایم. هر یک روزی که از محبوس ماندن صاحبان اندیشه های ژرف می گذرد، به قاعده روزها و بلکه ماه ها خسران بر این کشور وارد می شود. حالا که مسئولان و دست اندرکاران به این مهم اعتنا ندارند، چرا بزرگان و صاحبان فکر و خرد، علمای حوزه و دانشگاه، اندیشمندان، هنرمندان و به ویژه حقوق دانان به داد این جماعت مظلوم نمی رسند؟ آیا رفاه و راحت دنیا ارزش مردن روح انسانی و آدمیت را دارد و آیا همه آن چه ما در مکتب بزرگان علم و معرفت از خدمت به خلق و تخلق به اخلاق حسنه نظری و عملی آموخته ایم در ازای عافیت طلبی به دست فراموشی سپرده ایم؟

اینک زمانی است که باید شبکه های اجتماعی و جمعیت هایی برای یاری زندانیان بی گناه و خانواده های مضطرّ آنان تشکیل شود تا دست طلب به سوی نامحرمان دراز نکنند. اینک زمانی است که باید علما آغوش به روی معترضین دردمند بگشایند و کسانی را که حق آنان را پایمال کرده اند تنبه و انذار دهند، باشد که به خود بیایند و وکلای آزاده داوطلب باید به مدد آنان بشتابند تا با حقوق خود به درستی آشنا شده آن را مطالبه کنند. و مردم نوع دوست و مهربان خواهرانه و برادرانه در صدد رفع گرفتاری های آنان برآیند که تاکنون هم این همت و غیرت وجود داشته اما متأسفانه بی اطلاعی ناشی از عدم اطلاع رسانی درست، مانع یاری رسانی فراگیر شده است.

حالا که گروه اندک خشونت طلب در جمع اقتدارگرایان هر گونه روزنی را برای برون رفت از بن بست های سیاسی موجود، با هیاهوی تبلیغاتی می بندند و تدبیری برای به سامان دادن امور با آزادی هرچه سریع تر همه زندانیان بی گناه وجود ندارد، گاه آن است که ایرانیان نیک اندیش و متدینین خیرخواه این مظلومان دربند را فرزندان خود دانسته به چاره اندیشی بپردازند
فخرالسادات . م

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

دستهایی که سخن می گویند

دست‌هایی که سخن می‌گویند

Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: در آرژانتین وقتی کسی انگشت‌هایش را به شکل لبه‌های قیچی درآورد، یعنی از طرف مقابل می‌خواهد که "حرف بیهوده زدن" را قطع کند!
جرج دبلیو بوش هنگام روبرو شدن با خبرنگاران، ‌‌دست‌هایش را به شکل شاخ ‌گاومیش درمی‌آورد که نشان ایالت تگزاس است در حالی‌که انجام همین حرکت توسط سیلویو برلوسکونی جنجال می‌آفریند. حالت دست‌ها چه اندازه سوء‌تفاهم ‌برانگیزند؟


آن‌هایی که فیلم "گلادیاتور" ساخته‌‌‌ی ریدلی اسکات را دیده‌اند، به طور حتم یکی از صحنه‌های نفس‌گیر فیلم را به خاطر می‌آورند؛ جایی که هزاران تماشاچی نبرد گلادیاتورها در استادیوم، نفس در سینه حبس کرده‌اند و منتظر علامت امپراتور هستند؛ بالا یا رو به پایین بودن انگشت شست وی می‌تواند به قیمت زندگی یا مرگ گلادیاتورها تمام شود.

بیش از دو هزار سال پیش در رم باستان، اشارات یا ژست‌ها معنای ویژه‌ای داشتند و می‌توانستند سرنوشت یک فرد را به راحتی رقم بزنند. امروزه در بسیاری کشورها این اشارات همچنان معنای به‌خصوصی دارند که در برخی موارد بسیار حساسیت‌برانگیز است. اما با این همه دیگر آنچنان که در رم رسم بود، کمتر سرنوشت کسی را تعیین می‌کنند.

علامتی که در ایران‌، افغانستان و عراق منفی و توهین‌آمیز است، در برخی کشورها "همه چیز مرتبه" معنی می‌دهد شاید آشناترین نمونه برای نشان دادن معنای متفاوت دو ژست یکسان، انگشت شست رو به بالا باشد. این حرکت در کشورهایی نظیر ایران، عراق یا افغانستان، معنای منفی و توهین‌آمیز دارد در حالی‌که اگر کسی انگشت شستش را در کره یا آفریقای جنوبی رو به بالا بگیرد و به کسی نشان دهد، به معنای "همه چیز مرتبه" است. این ژست در آلمان یا لهستان برای نشان دادن "عدد یک" به کار می‌رود.

طبیعی است که چنین تفاوت‌هایی در حالت‌ها‌، می‌توانند به راحتی منجر به سوءتفاهم شوند. برای همین هم دو نویسنده‌ی خوش ذوق بر آن شدند تا حالت‌های مختلف دست و انگشتان دست را که در هر کشوری معنایی به خصوص دارد در کنار هم جمع کنند و به عنوان یک کتاب کوچک راهنمای سفر به بازار عرضه کنند.

این کتاب به زبان آلمانی (Versteh mich nicht falsch) "منظور من را اشتباه نفهم" نام دارد که با قیمتی حدود ۱۵ یورو منتشر شده است.

مگر من چه کردم؟


یولیا گروسه، روزنامه‌نگار آلمانی ساکن در لندن به همراه همکارش یودیت رکر، به دلیل سفرهای زیاد کاری به کشورهای مختلف‌، هر دو تجربه‌های مشابهی را در این زمینه داشتند.

یولیا گروسه، یکی از این موارد را به خاطر می‌آورد: «یکبار به یک بازار محلی در خارطوم، واقع در سودان رفته بودم و می‌خواستم غرفه‌ها را نگاه کنم که یک زن فروشنده انگار که یک سگ را می‌راند و چخ می‌کند، با من رفتار کرد. این حرکت به من خیلی برخورد و با خودم گفتم، چه بی‌ادب. تازه‌بعدتر بود که فهمیدم، در بسیاری از کشورهای عربی یا حتی اروپایی این حرکت یعنی، بیا اینجا.»
گروسه سال ۲۰۰۸، یودیت رکر را در یک کافه در ژوهانسبورگ ملاقات می‌کند و در خلال صحبت‌هایشان متوجه می‌شود که او هم طعم چنین سوء‌تفاهمی را چشیده است. رکر که کمی به زبان عربی آشناست، در یک کتابفروشی در قاهره از فروشنده در مورد چند رمان سئوال می‌کند. فروشنده مدتی به او زل می‌زند، بعد نوک تمام انگشت‌هایش را به هم می‌چسباند و به اتاق دیگری می‌رود. رکر در آن لحظه با خود می‌گوید، عجب آدم نادانی، مگر من چه کار اشتباهی انجام دادم؟

البته رکر چندان بی‌تقصیر هم نبوده است زیرا او حرکتی را که مرد مصری انجام داده است، از فرهنگ ایتالیایی می‌شناخته است؛ وقتی که کسی با حالت عصبی می‌پرسد: "چه می‌خواهی؟". کمی بعد رکر می‌فهمد که در مصر این حرکت کاملا معنای متفاوتی دارد و آن مرد در اصل با حالت بسیار محترمانه‌ای با زبان اشاره گفته است: "لطفا یک لحظه صبر کنید" و سپس به اتاق دیگری رفته تا به دنبال آن کتاب بگردد.

شاخ گاومیش و خیانت همسر

یودیت رکر و یولیا گروسه هر دو شروع به تحقیق در مورد ژست‌های مختلف در کشورهای دیگر می‌کنند و به موارد جالبی برمی‌خورند. برای نمونه آنها عکس‌هایی از جرج دبلیو بوش، رییس‌جمهور پیشین آمریکا را می‌بینند که در آنها ‌آقای رییس‌جمهور یک دستش را مشت کرده درحالی‌‌که انگشت اشاره و انگشت کوچک خود را رو به بالا گرفته است.

جرج بوش و نشان گاومیش این حرکت را اغلب خوانندگان و نوازندگان هوی متال در کنسرت‌ها استفاده می‌کنند که نشان "شاخ‌های شیطان" است اما جرج بوش با این ژست خود در اصل اشاره‌ای داشته است به شاخ گاومیش، نشان ایالت تگزاس، حوزه‌ی انتخاباتی وی.

همین حرکت هنگامی که سیلیو برلوسکونی، نخست‌وزیر ایتالیا آن را پشت سر وزیر امورخارجه‌ی اسپانیا انجام داد، تبدیل به یک جنجال رسانه‌ای شد. در فرهنگ ایتالیایی زمانی که یک نفر انگشت اشاره و انگشت کوچک دست مشت کرده‌ی خودش را رو به بالا پشت یک نفر بگیرد، به این معناست که همسرت به تو خیانت می‌کند و "روی سرت شاخ می‌گذارد".

تشکر زنانه و مردانه

این دو نویسنده حدود پنجاه ژست مختلف را در کتابشان جمع کرده و شرح داده‌اند. البته این کتاب بیشتر از آنکه حاوی متن باشد، از عکس‌های متنوعی تشکیل شده که هر کدام یک حالت را نشان می‌دهند.

در حین جمع‌آوری کردن اطلاعات برای به تصویر کشیدن این حالت‌ها، گروسه و رکر به نمونه‌های جالبی رسیدند که برای خود آنها تازگی داشت. یکی از آنها فرم خاص تشکر کردن در زیمباوه بود که گروسه آن را چنین شرح می‌دهد: «زنان دست‌هایشان را به فرم کاسه می‌گیرند، بعد یکی را روی دیگری قرار می‌دهند و آرام به هم می‌زنند. مردها در عوض کف یک دست را روی کف دست دیگر می‌گذارند، دو دست را می‌چرخانند، به طوری که پشت دست‌هایشان در طرفین قرار می‌گیرد، بعد آنها را به هم می‌زنند که صدای بلندتری دارد.»

حالت دست‌ها و نوع حرکت‌دادن آنها را می‌توان به نوعی از زبان جهانی شبیه به زبان اسپرانتو تشبیه کرد؛ البته با این تفاوت که کمی کم‌صداتر است. به هر روی هنگام سفر کردن به کشوری دیگر در کنار کتابچه‌های راهنمای سفر شاید بد نباشد کتابی هم در مورد نشان‌های دست و معانی آنها به همراه داشت، شاید به کار آید و از بروز سوء تفاهم‌ها جلوگیری کند.

SN/BM

برگرفته از : D W

حقوق شهروندان

mousavi.samaneh61(at)gmail.com

پیشتر وقتی که بتازگی دغدغه زندگی ام شده بود تبعیض علیه زنان میهنم، در اولین گام خودم را فمینیست نامیدم بی آنکه چند صفحه کامل در این مورد خوانده باشم. وقتی دغدغه ام شده بود آزادی سرزمینم بی محابا خودم را ملی گرا میدانستم. و تا اشک در چشمم حلقه میزد با فکر در مورد هموطنانی که هزینه اندیشه شان را میدهند در اولین گام خود را فعال حقوق بشر خواندم. میخواهم بگویم که در ابتدای راه تنها مفاهیم را دوست داشتم و خبری از درکی عمیق نبود. آنچه بود احساس بود و احساس، نه دانستن و پذیرش مسئولیت. اما امروز خوب میدانم چرا فمینیست هستم و چرا فعال حقوق بشر نیستم. علیرغم تلاش ها و خواسته قلبی ام هرگز نتوانسته ام از تاثیر دیدگاه ها و مواضع سیاسی ام بطور کامل بر فعالیت حقوق بشری ام اجتناب کنم.

از آنجا که تاکنون تعریف چندان دقیقی از حقوق بشر ارائه نشده است، این مسئله در دنیای سیاست به ابزاری برای مهار اوضاع در دست صاحبان قدرت تبدیل شده است. اما چنانکه لویزا آریور رییس کمیساریار عالی حقوق بشر سازمان ملل نیز گفته است، این روشن است که هیچ کشوری در جهان حقوق بشر را بطور کامل رعایت نمی‌کند[1].

در اینجا باید دقت کرد که این مسئله هم بدین معنا نیست که همه کشورها در یک سطح حقوق بشر را رعایت میکنند. برای مثال ایران یکی از کشورهایی است که حقوق شهروندانش را فدای قدرت و نیل به اهداف سیاسی کرده و در سرکوب و پس زدن افراد ابایی ندارد. کما اینکه اخیرا اوج نقض حقوق بشر و عدم آزادی بیان را در روزهای پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری شاهد بودیم. تبدیل شدن ایران به بزرگترین زندان روزنامه نگاران، دستگیری های گسترده فعالان در حوزه های مختلف و احکام سنگین برای معترضان به نتیجه انتخابات و بدنبال آن وضعیت بوجود آمده همگی بر این امر صحه میگذارند.

اما در این میان کشورهایی هم نظیر امریکا هستند که در قیاس با دیگر ممالک جهان توانسته اند در سایه رعایت حقوق بشر (نه بطور کامل) تا حدودی به دموکراسی برسند.

نکته قابل ذکر اینکه گرچه امریکا در رعایت حقوق شهروندان خود از ایران و خیلی از کشورهای جهان پیشی گرفته اما متاسفانه یکی از قدرتهایی است که به اجرای حقوق بشر سیاسی در دنیا دامن میزند. بعبارتی دیگر امریکا در روابط بین المللی از حقوق بشر و بدنبال آن تحقق دموکراسی استفاده ابزاری میکند. مسئله حقوق بشر سیاسی تنها ساخته و پرداخته امریکا نیست اما باید توجه داشت بنا به نقش و قدرت بالایی که دارد میتوان به عنوان یکی از عاملان موثر در این امر از آن یاد کرد.

حتی برخی از کارشناسان معتقدند یکی از دلایل عمده در حملات نظامی امریکا که در راستای گسترش دموکراسی رخ میدهد، بدنبال دستاویز قرار دادن حقوق بشر و استفاده ابزاری از آن است؛ تا جایی که پرفسور نیکی کدی، پژوهشگر امریکایی مسايل خاورميانه، زنان و ايران نیز در مقاله خود تحت عنوان "موقعیت و تلاش های زنان ایران، از انقلاب 57 تاکنون" از شعار "آزاد سازی زنان افعانستان" به عنوان توجیهی از سوی امریکا برای جنگ علیه این کشور یاد میکند.[2]

با این مقدمه قصد دارم در مورد اعلام حمایت اکثریت کنگره امریکا از قطعنامه پیشنهادی در حمایت از گروه رجوی ها بعنوان یکی از نمونه های حقوق بشر سیاسی بنویسم. طبق آنچه در خبرها منتشر شده است چند روز پیش از شروع سال جدید بیش از ۲۳۰ نماینده از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه از قطعنامه شماره ۷۰۴ در حمایت و دفاع از امنیت و حقوق اعضاء مجاهدین خلق ایران مستقر در قرارگاه اشرف، که رسماَ در کنگره آمریکا به ثبت رسیده است، حمایت کرده اند.[3]

در این قطعنامه از رییس جمهور آمریکا خواسته شده است که حفاظت و امنیت فیزیکی ساکنان اشرف را بر اساس آنچه تعهدات امریکا در مورد حقوق بشر و حفاظت انساندوستانه نامیده میشود، تضمین نماید. مسئله قابل بحث همان حقوق بشر سیاسی است که در کنفرانس مطبوعاتی که با حضور نمایندگان ارشد مجلس نمایندگان آمریکا در کمیته های امور خارجی، قوای مسلح، قضایی و اطلاعات، برگزارگردید، به وضوح به چشم میخورد. باب فیلنر، رئیس مشترک گروه پارلمانی حقوق بشر و دموکراسی کنگره در این کنفرانس میگوید: "دراین قطعنامه ما فقط به دنبال امنیت افراد نیستیم، بلکه اشرف سمبل یک مبارزه است، یک محور برای مبارزه است، و جابجایی آنها باعث می شود که این تمرکز و وحدت مبارزه آنان از بین برود. بنابراین ما میخواهیم اطمینان حاصل کنیم که همه متوجه باشند که اشرف سمبل مبارزه است. درواقع کسانی که دراشرف هستند راه حل سوم را برای درافتادن با رژیم مدهبی ایران ارائه میدهند. ما نیازی به تسخیر ایران توسط آمریکا نداریم و ازطرف دیگر نمی خواهیم شرایط موجود را قبول کنیم. ما نیاز داریم که آمریکا به جنبش داخل کشور امکان بدهد که توان حرکت پیدا کند و آن به این معنی است که سازمان مجاهدین از لیست وزارت خارجه دربیاید. ما باید به سازمان مجاهدین کمک کنیم و نباید جلو راهشان را بگیریم."[4]

در واقع نمایندگان کنگره امریکا رسما دغدغه دفاع از حقوق بشرشان را در مسیر سیاسی تعریف کرده و دفاع از جان اشرفی ها را برای تغییر نظام حاکم بر ایران در پیش گرفته اند. جالب اینکه گویی این کار عین دفاع از حقوق بشر است که با افتخار رسانه ای میشود و شاید حتی انتظار الگو برداری جامعه حقوق بشری از این حرکت را هم داشته باشند.

و مسئله دیگری فارغ از بحث حقوق بشر که باید آنها متوجه باشند اینست که هرگز قرار نیست اپوزیسیون دست به اسلحه، آزادی برای ما به ارمغان بیاورد. کسانیکه سالهاست در لیست سازمانهای تروریستی قرار داشته اند از این لیست حذف و یا تلاش میشود که حذف شوند و به دامان دموکراسی و آزادیخواهی چسبانده میشوند.

چگونه میتوان چنین تحولی را تحلیل کرد جز آنکه این دامان، دامان آزادیخواهی و دموکراسیِ آلوده به قدرت و انحصارطلبی است. آیا سازمانی که دوش به دوش عراقی ها آتش به روی ما گشود و با افتخار آمار جانباختگان را به نشانه پیروزی و قدرت خود اعلام میکرد، امروز همان است که پیام آور دموکراسی به میهن است؟ آیا این رویکرد پدرخوانده مابانه آمریکا جز دخالت و تفسیر و تعبیر از فضای آزادیخواهی ایران است؟ وقتی این نمایندگان مدعی میشوند، با این استدلال که این سازمان دستخوش تحول شده است و بایستی از لیست تروریستی حذف شود، آیا سندی هم برای اثبات دارند؟ ما آنچه در ظاهر میتوانیم دریابیم از ادبیات سیاسی این سازمان است که بوی خون میدهد و مرگ که خود نشان دارد از سر ضمیر. پس این این ادعا بر چه مبنایی است؟ همین که سران برخی از کشورها این را تشخیص داده و ضمن دعوت از سران این سازمان هدایا و یادبودهایی را نثارشان میکنند، کفایت میکند؟ [5]

در جنگ هشت ساله ایران و عراق به نام آزادی میهن، جوانان هموطن را پر پر شده پس فرستادند. امروز نیز وقتی نظام حاکم به بهانه نام این سازمان و انگ عضویت و هواداری شان، دست به صدور احکام اعدام و حبس های طولانی مدت میزند ، با سکوت و عدم تکذیب و شفاف سازی، آنرا به مثابه تبلیغ سیاسی برای خود، خوش میدانند و بازهم این ما هستیم که در این میان هزینه میدهیم.فعالان حقوق بشر، جوانان جویای آزادی و نیز روزنامه نگاران باصداقت و اندیشمندان سیاسی مان زندانی و محاکمه میشوند در حالیکه در آنسوی دنیا به زبان حقوق بشر سیاسی، جلسات تعیین تکلیف برای دموکرات کردن میهن تشکیل میشود و باز این ماییم که هزینه میدهیم.

نمیخواهم غیب گویی در منطق ام جایی داشته باشد، اما این را خوب میدانم که این داستان را سرانجامی نیست چرا که این آبها که به آسیاب یکدیگر میریزند، هرگز نمیتواند ما را در فضای رعب انگیز ایجاد شده از گفتن حرف و طلب حق مان به سکوت وا دارد. این داستان را سرانجامی نیست، چرا که این اسرای اندیشه و عقیده در پشت میله ها آنچنان استوار ایستاده اند که هرگز روح حق طلبی در کشور خاموش نخواهد شد و هرگز زندانیان شناخته و ناشناخته را فراموش نمیکنیم و برای همیشه حرمت خون های پاک شهدای جنبش سبز و همچنین شهدا و آنانکه در راه دفاع از وطن از جان و داشته هایشان گذشتند را نگه خواهیم داشت.

سمانه موسوی : روز

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

هرروزتان نوروز نوروزتان پیروز


کهن دیارا

كهن ديارا! ديار يارا! دل از تو كندم ولى ندانم،
كه گر گريزم كجا گريزم؟ و گر بمانم كجا بمانم؟
نه پاى رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گويم درخت خشكم؟
عجب نباشد اگر تبرزن، طمع ببندد در استخوانم!
در اين جهنم، گل بهشتى، چگونه رويد؟ چگونه بويد؟
من اى بهاران، ز ابر نيسان، چه بهره گيرم كه خود خزانم؟
به حكم يزدان شكوه پيرى مرا نشايد، مرا نزيبد!
چرا كه پنهان به حرف شيطان سپرده‌ام دل كه نوجوانم!
صداى حق را سكوت باطل در آن دل شب چنان فرو كشت،
كه تا قيامت در اين مصيبت گلو فشارد غم نهانم!
كبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نيست،
كه تا پيامى به خط جانان ز پاى آنان فرو ستانم!
سفينه دل نشسته در گل، چراغ ساحل نمى‌درخشد
در اين سياهى سپيده‌اى كو؟ كه چشم حسرت در او نشانم
الا خدايا! گره گشايا! به چاره‌جويى مرا مدد كن!
بود كه بر خود درى گشايم، غم درون را برون كشانم
چنان سراپا شب سيه را، به چنگ و دندان، درآورم پوست،
كه صبح عريان به خون نشيند، بر آستانم، در آسمانم!
كهن ديارا! ديار يارا! به عزم رفتن دل از تو كندم،
ولى جز اينجا وطن گزيدن، نمى‌توانم! نمى‌توانم!
كه گر گريزم كجا گريزم وگر بمانم كجا بمانم
كهن ديارا كهن ديارا
ديار يارا ديار يارا
دل از تو كندم ولى ندانم
كه گر گريزم كجا گريزم وگر بمانم كجا بمانم
نه پاى رفتن نه تاب ماندن چگونه گويم درخت خشكم
عجب نباشد اگر تبرزن طمع ببندد در استخوانم
دراين جهنم گل بهشتى چگونه رويد چگونه بويد
من اى بهاران ز ابر نيسان چه بهره گيرم كه خود خزانم
كهن ديارا كهن ديارا
ديار يارا ديار يارا
دل از تو كندم ولى ندانم ولى ندانم
كه گر گريزم كجا گريزم و گر بمانم كجا بمانم
صداى حق را سكوت باطل در آن دل شب چنان فروكشت
كه تا قيامت دراين مصيبت گلو فشارد غم نهانم
كبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نيست
كه تا پيامى به خط جانان ز پاى آنان فرو ستانم
ز پاى آنان فرو ستانم
كهن ديارا كهن ديارا
ديار يارا ديار يارا
دل از تو كندم ولى ندانم
كه گر گريزم كجا گريزم وگر بمانم كجا بمانم
آه اى ديار دور، اى سرزمين كودكى من
خورشيد سرد مغرب برمن حرام باد تا آفتاب توست در آفاق باورم
اى خاك يادگار اى لوح جاودانه ايام
اى پاك اى زلال تر از آب و آينه
من نقش خويش را همه‌جا در تو ديده‌ام
تا چشم بر تو دارم در خويش ننگرم
اى خاك زرنگار، اى بام لاجوردى تاريخ
فانوس ياد توست كه در خوابهاى من زير رواق غربت همواره روشن است
برق خيال توست كه گاه گريستن در بامداد ابرى من پرتو افكن است
اينجا هميشه روشنى توست رهبرم
اى زادگاه مهر اى جلوه‌گاه آتش زرتشت
شب گرچه در مقابل من ايستاده است
چشمانم از بلندى طالع به سوى توست
وز پشت قله‌هاى مه آلوده زمين
در آسمان صبح تو پيداست اخترم

اى ملك بى‌غرور اى مرز و بوم پير جوان بختى اى آشيان كهنه سيمرغ
يك روز ناگهان چون چشم من ز پنجره افتد بر آسمان
مى‌بينم آفتاب تورا در برابرم
سفينه دل نشسته در گل
چراغ ساحل نمى‌درخشد
نمى‌درخشد، نمى‌درخشد
در اين سياهى سپيده‌اى كو كه چشم حسرت در او نشانم
سپده‌اى كو، سپيده‌اى كو
الا خدايا گره گشايا به چاره جويى مرا مدد كن
الا خدايا، الا خدايا
بود كه بر خود درى گشايم غم درون را برون كشانم
چنان سراپا شب سيه را به چنگ و دندان در‌آورم پوست
كه صبح عريان به خون نشيند بر آستانم در آسمانم
چنان سراپا شب سيه را به چنگ و دندان در‌آورم پوست
كه صبح عريان به خون نشيند بر آستانم در آسمانم
كهن ديارا كهن ديارا
ديار يارا ديار يارا
به عزم رفتن دل از تو كندم
ولى جز اينجا وطن گزيدن نمى‌توانم، نمى‌توانم
نمى‌توانم، نمى‌توانم



مانلی : روز

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

روز جهانی آب، «آب پاک برای جهان سالم»

دوم فروردین" روز جهانی آب "

از وبلاگ "مهار بیابان زایی "

چیزی در حدود ۴۰۰ میلیارد متر مکعب به صورت سالانه بر ایران‌زمین می‌بارد. از این مقدار و در بهترین شرایط، تنها ۱۴۰ میلیارد متر مکعب آن قابل استحصال است. یعنی در شرایط کنونی و برای جمعیت ۷۵ میلیون نفری ایران، کمتر از ۲ هزار مترمکعب آب در اختیار است. بنابراین، با توجه به میانگین سرانه‌ی آب مردمان جهان که به ۷ هزار و پانصد متر مکعب در سال می‌رسد، ایرانیان اندکی بیشتر از یک چهارم میانگین جهانی از موهبت آب شیرین برخوردار هستند. این در حالی است که در ۳۰ سال پیش، نسبت مورد اشاره چیزی در حدود یک دوم بود. به دیگر سخن، اگر فرض را بر آن بگیریم که مدیریت آب در ایران شاهکار است و بتوانیم جلوی خنده‌ی خودمان را از این فرض محال بگیریم! باز هم، رشد شتابناک جمعیت در ایران، به شدت بر ناپایداری سرزمین و افزایش ناامنی زیست در این کشور افزوده و می‌افزاید.
با چنین پیشینه‌ای، آیا سزاوار نیست تا مراسم روز جهانی آب در ایران، دست کم ۴ برابر بیشتر از بازخوردهای جهانی‌اش، اثرگذار بوده و با کمیت و کیفیت مناسب‌تری برگزار شود؟
شعار امسال روز جهانی آب، «آب پاک برای جهان سالم» است.
و من تا این لحظه، هنوز نخواستم در باره‌ی کیفیت آب قابل دسترس ایرانیان سخن بگویم!
تا این لحظه فقط هشدار دادم که کمیت آب قابل استفاده با شتابی دمادم افزاینده دارد کم و کم و کم‌تر می‌شود.

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

اطلاعیه کمیته ویژه خبرهای خوش احمدی نژاد

اطلاعیه کمیته ویژه خبرهای خوش احمدی نژاد :

در راستای وظایف ذاتی این کمیته( اعلام اخبار شادی بخش و روح افزا به مردم مومن و خداجوی ایران هر سه ماه یکبار) به اطلاع می رساند :
برای سال جدید خبرهای خوش زیر که مردم پس از شنیدن آن نتوانند در پوست خود بگنجند و نیش آنها تا بنا گوش باز شود را آماده نموده است.

1 – رونمایی از هاله 63 واتی جدید آقای احمدی نژاد که بدست متخصصان جوان ایرانی ساخته شده است. بدین ترتیب از این پس نام ایشان به عنوان سومین قدیس پس از دالایی لاما و اسقف ماکاریوس به ثبت خواهد رسید .

2 – رونمایی از دستگاه غنی سازی خانگی قابل نصب در اشپزخانه و زیر زمین برای بومی کردن فن آوری هسته ای بطور کامل .

3 – رونمایی از زیر دریایی دو منظوره جواد 3 که می تواند علاوه بر غوطه ور شدن در آب، در خشکی نیز ماموریت های محوله را بخوبی انجام دهد – با واگذاری این زیر دریایی به نیروی مقاومت بسیج توان دفاعی کشور بطور قابل ملاحظه ای بخصوص در مناطق کوهستانی و صعب العبور افزایش خواهد یافت .

4 – رونمایی از اولین هواپیمایی مسافر بری بدون سرنشین با موتورملی . استفاده از این هواپیما بنحو قابل ملاحظه ای سوانح هوایی را کاهش خواهد داد . ج . ا . ا اولین کشور در سطح منظومه شمسی است که چنین هواپیمایی استفاده می کند .

5 – استفاده از چرخ و فلک پارک ارم و شهربازی برای تکمیل چرخه کامل سوخت هسته ا ی .

6 – اعلام راه اندازی نیروگاه بوشهر تا سه ماه دیگر برای دوازده امین بار .

7 – به زمین زدن کلنگ احداث مونوریل از حرم امام تا جمکران با استفاده از سود سهام عدالت .



رئیس کمیته ویژه اعلام خبرهای خوش
کال هور( کلهرسابق )

نویسنده : اره ماهی

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

مناقصه هاله نور

ازآنجایکه تاریخ مصرف هاله نورفعلی آقای احمدی نژاد بزودی به پایان می رسد ولازم آمده است برای تداوم حضورشکوهمند هاله نور ایشان و تامین انرژی مورد نیاز آن چاره ای اندیشیده شود، دولت مهرورزی مبادرت به برگزاری مناقصه بین المللی با شرایط زیر می نماید :

منبع تغذیه وهاله پیشنهادی می باید قادر باشد بطور مداوم تا پایان دوره ریاست جمهوری ایشان نوری خیره کننده حداقل بقدرت 63 وات پیرامون و بالای سرآقای احمدی نژاد ایجاد نماید، بنحوی که خیره کننده بودن آن به تائید مراجع تقلید برسد .

منابع تامین انرژی هاله نور چنانچه از انواع تجدید پذیر و سازگار با محیط زیست، نظیر توربین های بادی و سلولهای خورشیدی باشند ازالویت ویژه برخوردار می باشند. ( برای ژست های آینده و بهره برداری از آن در هنگام سخنرانی در شهرستانهای کوچک مناسب است ).

سازندگان و ارائه کنندگان هاله نور با رنگ های فسفری زرد ، قرمز و آبی الویت خواهند داشت. پیشنهاد تولید کنندگان هاله های سبزرنگ بررسی نخواهند شد .

هاله های نور می باید اسباب بهت وحیرت رهبران جهان را در هنگام سخنرانی سالانه آقای احمدی نژاد در باره مدیریت جهان و کهکشان راه شیری فراهم آورد.

هاله نور و منبع تغذیه آن میباید بتواند تلاشهای قدرت های استکباری وایادی ایشان موسوم به خس وخاشاک وبزغاله ها را که در تلاشند تا هاله فوق را تکذیب کنند خنثی نموده وبا نوری خیره کننده جریان فتنه را پس از تشیع درگورستان کفار بخاک بسپارد.

هاله های نوری که با ریموت کنترل و به طریق بی سیم شارژ می شوند بر انواع سنتی و قدیمی ارجحیت دارند .

برنده مناقصه تنها پس از تائید کامل بیت محترم آقای مصباح وجه مناقصه را دریافت می کند .

برنده مناقصه می باید تعهد نمایند از فروش و ارائه هاله نور مشابه به سایر دولت مردان جهان بخصوص سران ونزوئلا ، سوریه، لیبی و کره شمالی و.....خودداری نمایند .

ملاحظه:

قبول و یا رد پیشنهادات بعنوان فصل الخطاب از اختیار رئیس دفتر دولت مهرورزی می باشد.

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

گوناگون



تا بهار دلنشین آمده سوی چمن

ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن

چونسیم تو بهار بر آشیانم کن گذر

تا که گل باران شود کلبه ویران من


ایران ترانه : سیما بینا

__ __________________

توجه !


در برابر حسادت اهل ستم ، من با آنان دوستی کنم .



"سخن " قابل

*** *** *** ***

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

آزادی بهتر از پارازیت است +مناظره (کارتون )



آزادی بهتر از پارازیت است .

"م . قوچانی "

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

طنز اینترنتی ها می آیند !

طنز

ارتش بیست میلیونی اینترنتی ها می آیند!
ابراهيم نبوي


آیت الله خمینی سی سال قبل گفته بود: " بسیج بیست میلیونی محافظ انقلاب خواهد بود." با گذشت سی سال ارتش بیست میلیونی آیت الله تشکیل نشد، اما براساس آنچه سازمانهای دولتی ایران اعلام کردند، 27 درصد مردم ایران از اینترنت استفاده می کنند، یعنی بیست میلیون نفر از جمعیت هفتاد میلیونی ایران فعلا دسترسی به اینترنت دارند. بیست میلیون نفر رقمی تعیین کننده برای سرنوشت سیاسی ایران است، و این اتفاقی است که در جنبش سبز بوجود آمد. اگرچه آرزوهای آیت الله برآورده نشد، اما ارتش بیست میلیونی کاربران اینترنتی برای تغییر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بوجود آمد.

چهارماه قبل از انتخابات من طی مقاله ای با عنوان " ما بی شماریم" به عنوان یک نویسنده، از طبقه متوسط دعوت کردم برای یک مبارزه واقعی انتخاباتی به صحنه بیایند. شعار " ما بی شماریم" بعدا در یک اثر گرافیکی توسط رئیس جمهور، میرحسین موسوی نقاشی شد و تابلوی آن بارها در دست معترضانی که هفت ماه است در خیابانهای سراسر ایران تلاش می کنند، به دست گرفته شده است. شعار بچه های اینترنت این بود، ما بی شماریم و چون بی شماریم حق بی شماری داریم و حق مان را می خواهیم.

من می خواهم بگویم که اگر اینترنت نبود، ما چه کارها را در جنبش سبز نمی توانستیم بکنیم و اینترنت چه کمک بزرگی به جنبش سبز کرده است. فرض کنیم جنبش سبز در سه رده رهبری می شود:

رده اول: چهره های شاخص آن در داخل( کروبی، موسوی و خاتمی) و برخی افراد در خارج از ایران که سر جمع به ده نفر نمی رسند و نقش مهمی در تصمیم گیری های جنبش سبز دارند. آنان جهت حرکت جنبش سبز را تعیین می کنند.

رده دوم: گروهی در حدود هزار نفرند که بخش اعظم آنان در ایران و بخشی اندک بیرون ایران زندگی می کنند. آنان که عمدتا فعالان سیاسی هستند، گروه مرجع هستند و اعتبار و مشروعیت جنبش تا حدی توسط آنان تعیین می شود. آنان در تصمیم گیری و سازماندهی افراد نقش موثری دارند، اگر چه حداقل هفتاد درصد فعالان داخل( بیش از 300 نفر) از همان اولین روزهای پس از انتخابات زندانی اند.

رده سوم: جمعی بالغ بر صدهزار نفر، چهره های اجرایی جنبش اصلاحات هستند، آنها را کسی نمی شناسد. رهبران جنبش سبز آنان هستند. آنها کسانی هستند که کار رسانه ای جنبش سبز را با قدرتی فراگیر اداره می کنند، جنگ روانی را علیه حکومت سازمان می دهند، نیروهای اجرایی داخل و خارج را برای اعتراضات برنامه ریزی می کنند، پوسترها را طراحی می کنند، کمک مالی می دهند، در همه جا می نویسند و دهها هزار وبلاگ و وب سایت و میلینگ لیست و اجتماعات مجازی سبز را اداره می کنند. آنها در بخش اعظم کامیونیتی های وب 2 مانند فیس بوک، تویتر و بالاترین حضور دارند و سربازان اصلی یا در حقیقت سواره نظام جنبش سبز هستند، آنها در تمام جهان و ایران حضور دارند. آنها، ما هستیم. ما در هفت ماه گذشته، همه چیز را تغییر دادیم. اگر بپرسید چگونه، به موارد زیر اشاره خواهم کرد:

1) رابطه بیش از صدهزار فعال سیاسی ایرانی بیرون ایران با همدیگر و با ایرانیان داخل قطع بود و این دو گروه داخلی ها، و خارجی ها، اکثرا با هم قهر بودند و سیاست امنیتی حکومت قهر نگه داشتن داخلی ها و خارجی ها بود. جنبش سبز میان ایرانیان سراسر جهان و ایرانیان سراسر ایران ارتباط برقرار کرد، بسیاری از سوء تفاهم ها را از بین برد، بسیاری تردیدها و کج فهمی ها را کنار زد و اتحادی بزرگ میان ایرانیان بوجود آورد.

2) نام مستعار( Nickname ) یکی از مهم ترین جنبه های ارتباطی ما بود. امروز در میان سیاستمداران و نیروهای فرهنگی ایران، هزاران نفر هستند که نام مستعارشان شناخته تر از نام واقعی آنهاست. آنها با نام واقعی به خیابان های شهر می روند و با نام مستعار دقیق ترین اطلاعات را در اینترنت منتشر می کنند. آنها همه جا هستند. آنها تا قبل از انتخابات همگی از نام های عادی شان استفاده می کردند و دهها عکس شخصی در فیس بوک از خودشان و دوستان شان داشتند، اما با افزایش خطر نام همه آنها تغییر کرد، نام همه ندا ایرانی و سهراب شد. برای اعتراض به تقلب در انتخابات این شعار به تصویر همه تبدیل شد " رای من کجاست." همه سبز شدند. در مرگ برخی رهبران جنبش همه سیاه شدند و این همراهی و همسانی و همبستگی باعث قدرت بیشتر رسانه ای این افراد شد.

3) وجود صدها هزار رهبر که دائما در حال نقد اعضای مرکزیت و رهبران جنبش بودند، خواسته های عمومی افراد را به صورت شعارهای اصلی جنبش درآورد و در حقیقت آن صد هزار نفر بودند که آن رهبری کوچک و رده اول را اداره می کردند. به همین دلیل برای اولین بار رهبری دموکراتیک در یک جنبش ایرانی بطوری کاملا طبیعی جایگزین سانترالیزم شد.

4) سرعت: اینترنت سرعت و قدرت ما را دهها برابر کرد. ما در زمانی حداکثر چهار ساعت می توانستیم و می توانیم هر نوشته و طرح و تصویری را از هر جای جهان، به روستاهای دورافتاده و شهرهای کوچک ایران منتقل کنیم و آنها را به صورت نشریه کاغذی، پیام های موبایلی و بلوتوث در اختیار میلیونها شهروندی که دسترسی به اینترنت ندارند، قرار دهیم. از آن سو، سرعت انتشار خبر و تصویر بسیار بالاست، صدها هزار دوربین موبایلی و دوربین کوچک تصاویر تظاهرات مردم را در زمانی کمتر از یک ساعت بعد از وقوع حادثه از همه جای ایران، به سراسر جهان می رساند. و یکی از مهم ترین دلایل موفقیت جنبش سبز در انتشار سریع خبرهای آن است.

5) فراوانی نویسندگان باعث شد تا تجربه ایرانیان بیرون مرز، مثلا کسانی که در آمریکا دوره های آموزشی کمپین اوباما را دیده بودند، یا در احزاب اروپایی سابقه کار داشتند، یا تجربه نسل اول انقلاب را داشتند در کنار نسل جدید جوانان ایرانی قرار بگیرد که خیابانهای امروز ایران را خیلی خوب می شناسند. روحانیون قم و مشهد و دانشجویان بوستون و آکسفورد، در اجتماعات اینترنتی در کنار هم قرار گرفتند و در اثر این تلاش و کوشش و گفتگوی عظیم، روشی ایرانی برای اعتراض بوجود آمد. ما بارها اشتباه کردیم و بارها اشتباهات مان را اصلاح کردیم. و در نتیجه توانستیم قدرت رهبری جمعی در اینترنت را تجربه کنیم.

6) اینترنت هزینه سازماندهی را برای مردم داخل کشور بسیار کاهش داد. به گونه ای بسیار منظم، اما ناشناخته و خودجوش، مسیر راهپیمایی در دهها شهر، با پوسترهای مناسب برای هر تظاهرات که معلوم نبود طراحان آن چه کسانی هستند، با شعارهای تعیین شده و مورد بحث قرار گرفته در اینترنت و برنامه ریزی زمان اعتراضات اتفاق افتاد. این اتفاقات در اینترنت و در اتاقها چت روم، و با ای میل های مختلف انجام می گرفت . به همین دلیل دیگر فشار بازجویان بر دستگیر شدگان اگر چه وجود داشت، اما بی دلیل بود. آنها با اشباح می جنگیدند. همه مردم با ای میل های شان از برنامه ها مطلع می شدند و همین موضوع باعث شد که جنبشی که بطور طبیعی و با محاسبه های حکومت باید یکی دو هفته بعد سرکوب می شد، هفت ماه بعد از آغاز آن در خرداد 88 امروز بسیار قدرتمندتر از روز اول است.

7) اینترنت بطور گسترده به حمایت از زندانیان تحت فشار، اعدامی ها، کسانی که قرار بود سنگسار شوند، زندانیانی که ملاقات شان با خانواده قطع شده بود، افراد مورد تجاوز، شکنجه شده ها و بسیاری از افراد تحت فشار، آمد و باعث شد بسیاری از زندانیان زودتر آزاد شوند، برخی احکام اعدام لغو شده یا موقتا اجرا نشود، و حکم سنگسار جز در یک مورد متوقف شود. جنبش سبز حالا دیگر این پشتیبانی را فقط برای معترضین سبز نمی کند، بلکه از هر کسی که تحت فشار قرار گرفته باشد، حمایت می کند.

8) ارائه دهها تحلیل فنی و اجتماعی و سیاسی بعد از هر حرکت اعتراضی که بلافاصله بعد از پایان آن حرکت ها به نقد و بررسی اعتراضات می پرداخت و آن را ارزیابی می کرد، علاوه بر آشکار کردن دروغ های حکومت، اشتباه سبزها را نیز اصلاح می کرد. وقتی سعید شریعتی تحت فشار اعلام کرد که اعترافاتش بخاطر شکنجه نیست و خودش در زندان به حقیقت پی برده است، ما بلافاصله یک ساعت پس از دادگاه عکس دندان شکسته سعید شریعتی را در کنار عکس قبل از زندان او منتشر کردیم تا معلوم شود که او در زندان مورد آزار جسمی بوده است. وقتی ابطحی، یکی از مهم ترین رهبران زندانی جنبش در دادگاه و یک برنامه تلویزیونی اعتراف کرد و گفت که اشتباه کرده است، و اعلام کرد در زندان تحت هیچ فشاری نبوده است، ما با مقایسه دهها عکس قبل و بعد از زندان او را نشان دادیم و مردم دیدند که وی در مدتی کوتاه بیست کیلو از وزنش کم شده است. وقتی بازجویان ابطحی را مجبور کردند که در وبلاگش دروغ بنویسد، بسیاری از دوستان ابطحی وبلاگ او را تحت فشار قرار دادند و آن را متوقف کردند تا او از یک فشار سنگین رها شود. این روش ها کمک بسیاری به تداوم جنبش سبز کرد. ما با انتشار عکس های تیراندازی توسط لباس شخصی ها باعث شدیم که آنها حداقل از استفاده از سلاح گرم در خیابان کمتر استفاده کنند، ما جلوی جریان تجاوز ها را گرفتیم، تا امکان داشت جلوی اعدام ها را گرفتیم و مانع شکنجه زندانیان شدیم، و این فشار افکار عمومی ادامه خواهد یافت.

9) حکومت از هفت شبکه تلویزیونی، صدها شبکه رادیویی، صدها روزنامه و نشریه دولتی و هزاران وب سایت و وبلاگ استفاده می کند، تا سبزها را اغتشاشگران و آشوبگرانی وابسته به غرب، اسرائیل و آمریکا نشان دهد. آنها تصویری دروغین از جنبش مسالمت آمیز سبز به مردم نشان دادند، آنها مخالفانی که قبل از انتخابات دستگیر شده بودند و ربطی به جنبش سبز نداشتند، وادار کردند که در دادگاه و در تلویزیون اعتراف کنند که اتوبوس ها را آتش زده اند و بسیجی ها را کشته اند. آنها خبر از کشته شدن دهها بسیجی می دادند، اما هرگز نام و تصویر آنها را منتشر نکردند. در این میان اینترنت مهمترین رسانه ما بود. ما در اینترنت همه چیز را فاش کردیم، تصاویر حمله کنندگان و لباس شخصی ها را منتشر کردیم، واقعیات را نوشتیم و صدها و هزاران فیلم از جنبش سبز ایران را پخش کردیم.

10) گرافیک تصویری یکی از مهم ترین روش های نشان دادن دروغ های حکومت بود. تبلیغاتچی های حکومت با فوتوشاپ موشک به هوا می فرستادند و جمعیت ده هزار نفری حامیان شان را سیصد هزار نفر نشان می دادند. ما با مقایسه عکس های اصلی و عکس های ساخته شده نشان می دادیم که حکومت دروغ می گوید. حکومت در موارد متعددی مجبور به عقب نشینی در مقابل جنبش سبز شد و حرفش را پس گرفت و مجبور شد دروغش را تکرار نکند.

11) مهم ترین شعار وزارت اطلاعات در سی سال حکومت جمهوری اسلامی این بود " هر کاری می توانی بکنی، اما نه کار تشکیلاتی." این حکومت تشکیلات را به هر معنی, اعم از حزب، یا اجتماع، یا ان جی او، یا تشکل های صنفی و کارگری و تشکل های زنان زیر فشار قرار داد. اینترنت یکی از مهم ترین کارکردها را در این زمینه برای ما داشت، ما انجمن های خودمان را در فضای مجازی راه انداختیم، گروههای فرهنگی، سیاسی، هنری، مذهبی، اجتماعی با هر دیدگاهی و با هر نگرشی ایجاد شد و همین گروههاست که در مجموع جبهه سبز را تشکیل می دهد. اینترنت تا حد زیادی امکانات یک حزب را به ما داد. حزب هایی که از نظر حکومت ممنوع بودند. ما با هم حرف می زدیم، اعضا را جمع می کردیم، کمپین تبلیغاتی راه می انداختیم، شعار می ساختیم، پوستر و بیانیه و اطلاعیه تولید می کردیم، بحث می کردیم، بدون اینکه همدیگر را ببینیم یا بشناسیم. اینترنت این قدرت را به ما داد. اینترنت یک اجتماع آشفته و آرمانخواه را به ما داد و ما از آن تشکیلات درست کردیم. ما در فیس بوک، تویتر، بالاترین و بسیاری از سایت های اینترنتی همدیگر را پیدا کردیم.

12) اینترنت یک فایده بزرگ دیگر نیز برای ما داشت. ما می توانستیم با رهبران جنبش بدون واسطه حرف بزنیم، آنها همه حرف های ما را می خواندند. بسیاری از آنان در زمان آزادی شان، یا در خارج از ایران یا در داخل کشور می توانستند بنویسند. همسران رهبران جنبش وقتی به ملاقات آنان در زندان می رفتند، بلافاصله گزارش آنرا در وبلاگ های شان منتشر می کردند. گمان نمی کنم گفتگویی که میان ایرانیان در جنبش سبز به مدت هفت ماه اتفاق افتاد، در هیچ جای جهان رخ داده باشد. صدها هزار تن با دهها هزار فکر با هم حرف زدند تا در مورد این جنبش و آینده ایران به توافق برسند.

13) مهم ترین سمبل جنبش سبز " ندا" دختری تحصیلکرده در رشته فلسفه بود که در کنار خیابان در کنار معلم موسیقی اش کشته شد، او نشان دهنده ماهیت جنبش سبز و جامعه کنونی ایران است. جنبش سبز بر بسیاری از جنبه های ناپسند تفکر عوام از جمله مردسالاری، کلیشه های ضدقومی، یا بیگانه ستیزی غلبه کرد. دختران و زنان ایرانی اگر نگوئیم رهبران اصلی، بلکه همراه و همسنگر مردان ایرانی بودند. هر جا که پدری به زندان رفت، همسرش و دخترش زبان او در اینترنت شد. و هر گاه زنی به زندان رفت، برادرش و شوهرش و پسرش زبان او شد. در صفحات عاشقانه تاریخ جنبش سبز بسیار نامه ها از سوی دختران و همسران به شوهران، پدران و همسران شان نوشته شد و بسیاری از دوست داشتن عزیزان شان گفتند. اینترنت باعث شد مرز میان مردان و زنان برداشته شود و زنان حضوری فعال بیابند. این ماجرا وقتی بیشتر به جلوه آمد که سایت های طرفدار حکومت عکس مجید توکلی از دانشجویانی که علیه رهبر سخنرانی کرده بود، با چادر منتشر کردند. آنها می گفتند که او می خواست از ترس با استفاده از چادر فرار کند، و از دیدگاه جامعه سنتی و مردسالار ایران، چادر به سرکردن مردان، یک شیوه تحقیر آنان است. در مقابله با این برخورد بود که مسیح علی نژاد، یکی از دختران بلاگر از مردان خواست برای همبستگی با زنان ایرانی که حجاب اجباری سالها به آنان تحمیل شده است، حجاب بگذارند و عکس با حجاب خودشان را در وبلاگ ها منتشر کنند، تا نشان بدهند که زن پوشی نه تنها ننگ نیست، بلکه مردان در این مشکل زنان ایرانی با آنان همدرد هستند. همه همین کار را کردند. شیرین عبادی، زن وکیل ایرانی و برنده نوبل صلح از همه مردانی که در اینترنت با زنان ایرانی اعلام همبستگی کرده بودند، تشکر کرد. زنان ایرانی، مدیران جنبش سبز و رهبران جنبش سبز بودند و هستند. حالا دیگر کمتر کسی است که سووال کند چرا هیچ زنی در رهبری جنبش سبز حضور ندارد، همه نامهای شیرین عبادی و زهرا رهنورد را شنیده اند.

14) یکی از مهم ترین مشکلات جنبش سبز این بود که حکومت تمام رسانه ملی( هفت شبکه تلویزیونی و صدها شبکه رادیویی و هزاران وب سایت و روزنامه چاپی) را به نفع یک نامزد انتخاباتی مصادره کرد، و همزمان از روز انتخابات اینترنت و موبایل را قطع کرد و 48 ساعت سکوت کامل رسانه ای را به مردم تحمیل کرد. ما فقط از طریق ای میل و برخی رسانه های محدود مثل بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا( که معلوم نبود برخی از آنان مانند بی بی سی به نفع کودتاچیان رفتار می کنند یا به نفع مردم) با جامعه ایرانیان ارتباط داشتیم. ما در این مدت در اینترنت آموختیم که باید از این رسانه به عنوان رسانه مردمی استفاده کنیم، و نه فقط باید از آن به عنوان زبان مردم بهره ببریم، بلکه باید بتدریج از یکجانبه نگری سبز دست برداریم و بپذیریم که سبز تنها رنگ مردم ایران نیست. در مقابل تلویزیون دولتی و رسانه های تحت کنترل دولت، بتدریج سبزها را از همه جا حذف کردند و ما را جاسوس و عامل بیگانه و آمریکایی و صهیونیست خواندند. بتدریج مردم هر چه بیشتر به خبرهای اینترنتی و رسانه های مستقل اعتماد کردند و از رسانه های دولتی فاصله گرفتند و تلویزیون های شان را خاموش کردند. حالا دیگر مخاطبان محدود و معدود ما روز به روز افزایش می یابند و مخاطبان رسانه های دولتی روز به روز کاهش می یابند. براساس گزارش منتشره وزارت اطلاعات در هفته گذشته مخاطبان تلویزیون جمهوری اسلامی به حداقل خود رسیده است و به همین دلیل تلویزیون تصمیم گرفت با چرخش در برخی مواضع خود و راه اندازی برنامه هایی مانند " رو به فردا" مخاطبان گریخته را جذب کند. اما این تلاش به دلیل سردرگمی حکومت از یکسو و ماهیت استبدادی و تبلیغاتی رسانه های دولتی از سوی دیگر، ادامه نخواهد یافت. حالا ما می دانیم که اگرچه یک تلویزیون مستقل و آزاد می تواند مشکل خبررسانی ما را تا حد زیادی حل کند، اما به دلیل ماهیت دموکراتیک اینترنت و ماهیت سانترالیست تلویزیون و رادیو، بهتر است در کنار تلاش برای تلویزیونی که بتواند شهرهای کوچک و روستاها را پوشش دهد، باید پوشش اینترنتی خود را کامل و غنی کنیم و به فکر حل مشکلات فنی آن باشیم. از نظر من سرعت افزایش سرعت اینترنت در جهان و در ایران، حتی از سرعت احتمالی راه اندازی یک شبکه تلویزیونی رادیویی مستقل سبز و یا افزایش احتمالی شبکه های بین المللی فارسی زبان بیشتر است. تا یکی دو سال دیگر احتمالا بخش وسیعی از ایرانیان می توانند بسیاری از برنامه های تلویزیونی را از طریق ای میل ها و کامپیوترهای خود دریافت کنند و تلویزیون نیز خود بخود بسوی کوچک شدن، جزئی شدن و تبدیل شدن به چیزی مانند یوتیوب پیش می رود. من تقریبا مطمئنم که در همین زمانی که رسانه هایی مانند بی بی سی و صدای آمریکا مشغول آموزش دادن خبرنگاران شان برای رعایت بی طرفی خبری است، افزایش سرعت تلویزیون کوچک، اتفاق می افتد و تلویزیون کوچک ماهیتی دموکراتیک و غیرسانترالیست خواهد داشت، به شکلی که مخاطبان بتوانند نظرات و سلیقه و دیدگاه خود را در تلویزیون ببینند. جنبش سبز در حال حاضر موفق شده است که در اکثر رسانه های محافظه کاران به موضوع اول تبدیل شود. وقتی مخالفان جنبش هم درباره ما حرف می زنند، این به معنی پیروزی ماست. هیچ عاملی به اندازه سلیقه مخاطب در تغییر جهت دادن رسانه های تاثیر ندارد.

15) ما مسابقه را برده ایم. دولت کاری به شبکه های لس آنجلسی ندارد، اما روی بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا که مخاطبان مشخص و فراوان از ایران دارند، پارازیت می اندازند. از سوی دیگر دولت فیلترینگ را هم شدیدا در مورد اینترنت عمل می کند، البته آنها کاری به مسائل اخلاقی ندارند، آنها فقط مسائل سیاسی و اجتماعی را کنترل می کنند. از سوی دیگر روزنامه های محافظه کاران نیز تلاش می کنند در کنار انتشار وارونه خبرهای جنبش سبز، جریانهای کوچک و کم اهمیتی که در خارج از ایران علیه سبزها می نویسند، منتشر کنند. مهم ترین مشکل حکومت رسانه هایی است که راه حل های غیرخشونت آمیز برای فضای آینده ایران دارند. آنها نمی خواهند جلوی منفجر کردن و ترور و خشونت را بگیرند، آنها از جنبش سبز و نافرمانی مدنی مسالمت آمیز می ترسند.

16) دولت و حکومت بتازگی برخی از وبلاگ ها و وب سایت ها را باز می کند، اجازه تردد اطلاعات را موقتا می دهند تا بتوانند در جریان جنبش سبز قرار بگیرند، آنها خودشان هم می دانند که وقتی رسانه های سبز را فیلتر می کنند، خودشان هم از دانستن بلایی که به سرشان خواهد آمد محروم می شوند. آنها پنجره ها را باز می کنند تا ما را هم ببینند و پیدا کنند. ما را که تلاش می کنیم در راه شیری اینترنت، جاده ابریشم گمشده مان را پیدا کنیم. آقای بیل گیتس! از صمیم قلب از شما متشکریم، نمی دانم که آیا قصد شما از ایجاد اینترنت توسعه دموکراسی و افزایش دسترسی به اطلاعات بود، یا نه، اما آنچه ما به دست آوردیم همین بود.

17) آخرین نکته این که در اطراف ما مجموعه ای از تصادفات زیبا رخ داده است. جنبش سبز، سبز شد، چون گروهی از بچه های جوان مشهد تصادفا رنگ سبز را انتخاب کرده بودند، سبز شد و ما این سبز را جهانی کردیم. جنبش سبز مسالمت آمیز شد، چون ما میلیونها انسان بودیم که می خواستیم به جای ویران کردن همدیگر، با همدیگر حرف بزنیم. جنبش سبز با شعارهای نفرت انگیز مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا بیگانه شد، چون جهانی که در آن زندگی می کنیم بسوی خردمندی و صلح و دانایی و مهربانی می رود. من به جهان آینده امیدوارم، جهانی مجازی که جهان حقیقی را به سوی دموکراسی و آزادی می برد. من از شنیدن خبر میلیاردر شدن نابغه هایی مثل بیل گیتس یا صاحبان گوگل و ای بی لذت می برم، چون معلوم می شود که جهان به سوی خرد در حرکت است. من از گرفتن جایزه اسکار توسط کارگرانان چپ لذت می برم، چون می فهمم جهان تک صدایی دارد می میرد. من از شنیدن آهنگ مرگ بر دیکتاتور که از دهان میلیونها زن باحجاب و مردان مسلمان شنیده می شود، لذت می برم، چون احساس می کنم ایمان و آزادی هر دو زنده اند. من احساس می کنم شکوفه ای در حال شکفتن است. و ما تمام این سالها را بیهوده نزیستیم.

سایت : روز

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

بهمن سبز



جرس

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

عزیز ترین متهم دنیا

... و قرعه فال به نام خاتمی زدند!

به نام او که در قاموس و قبای سیاست ورزی اش، اعتدال و میانه روی، بیش و پیش از اقتدار و تحکم به چشم می آید.

از هر سیاستمداری باید به تناسب توانمندی ها و تخصص او انتظار داشت.

خاتمی خاتم اخلاق است. خاتمی مثل کروبی نیست، مثل میرحسین هم نیست، اما کسی است که در هشت سال دولت اش اگرچه یاران نزدیک را از دست داد و روزنامه های همسو را در محاق توقیف داشت اما هرگز خلق و خوی خرد و حقیر رئیس دولت فعلی را در او نمی دیدی که با مخالفان چون جانیان برخورد کند و زندان های وسیع برایشان بسازد و اگر زندان کفاف نداد کل ایران را زندان کند. خاتمی هیچ اگر نکرد ایران را خون آشام و شرمنده جهان نساخت.

به یاد دارم روزی را که اقلیت مجلس محافظه کار هفتم، راه به راه، طرح ها و لوایح اصلاح طلبان را حذف و بیانیه نبوی و آرمین را در صحن مجلس، پاره و دانشجویان را روانه زندان می کردند اما خاتمی در همان راهروهای پارلمان نامی بر آنان گذاشت که همه ما خبرنگاران منتقد را انگشت به دهان ساخت؛ «اقلیت نجیب مجلس هفتم».

ما هرچه گشتیم هیچ نجابتی در این اقلیت که با ریاست حداد عادل اداره می شد، نیافتیم اما با گفتن همین یک صفت ساده، گاهی خشم شان را فروکش می کردیم و از آنان نجابتِ نداشته را طلب می کردیم و چه راهها که باز نمی شد تا گره ای از کار ملت باز کنند همین اقلیت نا نجیب.

به گمانم خاتمی هیچ اگر نکرد خوب یادمان داده بود که با ادبیات پسندیده و با زبان فاخر می شود گاهی یک بسیجی را رام کرد تا اسلحه بر زمین بگذارد. در تمام این سالها که خاتمی و هواداران اندیشه او غائب بودند، گفتمان پرخاشگرانه احمدی نژاد چنان بر کشور سیطره یافت که برادر بر برادر رحم نکرد در خیابان های شهر.

کسانی که این روزها نگران سازش خاتمی و زبان تلخی های او با افراطیون هر دو جناح هستند به گمانم بیش از همه باید نگران آتشی باشند که دارد اهالی نزدیکتر به آتش را می سوزاند.

برای همین است که در اوج نگرانی های جمعی برای سازش خاتمی، شاهدیم که زجر کشیده ترین زندانیان آزاد شده به دیدار او می روند و پشت سید به نماز می ایستند. چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، کسانی که از شکنجه و تعرض و تحقیر در کشور در امان نیستند، خانه ای جز خانه خاتمی، پناه شان نیست.. پس دایه دلسوز تر از مادر شدن را باید کنار گذارد و گذاشت آنان که در خانه امنیت ندارند و هر روز سایه مرگ تهدیدشان می کند مادری برای مام آشفته میهن بیابند تا آبی بر آتش بحران بریزد و بعد آرام آرام پله های دموکراسی را در یک کشور استبداد زده طی کنیم.

در کشوری که اگر ولایت هم با دگر اندیشان همراه شود، توپ خانه های سپاه، راه عبور از ولایت را هم خوب بلد است که چگونه ملت و ولایت را یکجا به آتش بکشند!

در کشوری که نه هاشمی قدرتی در سپاه و نهادهای نظامی دارد و نه خاتمی و میرحسین؛ و سایه افراطی گری بخش هایی از نهاد های نظامی بر سر فعالان سیاسی چنان سنگین است که پاکستانی و افعانستانی شدن کشور دیگر یک فرض نیست و به حقیقت نزدیک شده است، دیگر راهی باقی نمی ماند جز آنکه رهبران متفاوت جنبش، مکمل هم شوند و یکی صحبت از تغییر قانون اساسی کند (کروبی) و دیگری احترام به امام(موسوی) و دیگری نیز احترام به "اصل" ولایت فقیه (خاتمی) تا اول، خوی خشونت کسانی که می خواهند به بهانه امام و ولایت کشوری را ویرانه و مردمی را به خاک و خون بکشند آرام گیرد و سپس در یک روند مسالمت آمیز راهی برای مطالبات واقعی مردم گشوده شود.

یادمان باشد که این روزها زندان ها پر است از فعالان سیاسی و رسانه ای و دانشجویی؛ دیگران که آزاد هستند هم سایه احضار و زندان چون شمشیر داموکلس بالای سرشان است و ترور استاد علی محمدی و شهید موسوی نیز ثابت کرد که می شود هرکسی در هر جایگاهی در ایران ترور شود و بعد بدون هیچ پیگیری قضایی و امنیتی اعلام کرد که مسئولیت خون شان با اسرائیل و آمریکا است.

خاتمی مثل همه سیاستمداران متهم است به کوتاهی؛ اما یادمان باشد متهمان واقعی کسانی هستند که دست شان به خون هم وطنان بی گناه مان آلوده است باید برای جلوگیری از آلوده ترشدنِ بیش از اندازه این دستها فکری کرد.

یادم هست برای آخرین روز ریاست جمهوری سید محمد خاتمی برای روزنامه همبستگی مطلبی نوشتم تحت عنوان خدا حافظ عزیزترین متهم دنیا. و همان روز عرب سرخی عصو سازمان مجاهدین انقلاب که آن روزها آزاد بود هنوز، به روزنامه زنگ زد تا بگوید: برای عزیزترین متهم دنیا خیلی زود دلتنگ می شویم وقتی متهمان واقعی، جان مان را بگیرند!

در کشوری که سایه مرگ بر سر معمولی ترین آدم های یک جنبش تا رهبران یک جنبش سنگینی می کند باید صبور بود و به بزرگان جنبش نیز اعتماد کرد تا از دل این فاجعه، مردی از خویش برون آید و کاری بکند.

م . علی نژاد

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

هر 2


هر 2 پریود می شن

هر 2 رگ غیرت ندارن

ثمره زندگی ندارن که بخنده و گریه کنه

هر 2 از آلات مصینوعی استفاده می کنن

هر 2 TV، شبکه های ماهواره ای ، Internet
کارناوال راه می اندازند


ما هر2 را به ... می سپاریم که در ..... است .

news

لغو رسمی بازی‌های کشورهای اسلامی برای حفظ نام خلیج‌فارس
بحث به موضوع اصلی کشیده شد و جدی‏ترین مورد اختلاف که دیگر طرفین با رودربایستی و در لفافه راجع به آن صحبت نمی‏کردند، مورد توجه قرار گرفت و مسئولان حاضر از فدراسیون همبستگی کشورهای اسلامی بار دیگر یادآور شدند، برخی از کشورهای مسلمان، خواستار حذف نام خلیج فارس از همه مدارک، مدال‌ها، لوگوها، کتابچه‏های فنی و دیگر اسناد بازی‌ها شده‏اند.

كميته عربستانی سرپرستي، نظارتي و هماهنگي فدراسيون همبستگي كشورهاي اسلامي (ISSF)، در شرایطی ششم اردیبهشت با مسئولان دستگاه ورزش ایران و ستاد برگزاری دومین دوره بازی‌های کشورهای اسلامی دیدار کرد که دربردارنده پیغامی محرمانه برای مسئولان ورزش ایران بود که لحنی کاملاً تهدیدآمیز داشت و آن، حذف نام خلیج ‏فارس بود که پس از حدود 9 ماه، منجر به لغو بازی‌ها شد تا خبر و پیگیری «تابناک» برای حفظ نام خلیج فارس به عنوان یکی از اصلی‏ترین کیان ملی ـ به‏رغم تکذیب‏های متعدد ـ بدل به واقعیت شود.

به گزارش خبرنگار ورزشی «تابناک»؛ با تغییر حسن میرزاآقابیگ، دبیر ستاد بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی، تلاش مسئولان امر اعم از محمدی علی آبادی، بهرام افشارزاده و شاهرخ شهنازی رئیس، قائم مقام و دبیر ستاد برگزاری این بازی‌ها در ایران برای بازگرداندن توپ به زمین خودی افزایش یافت و رایزنی‏های گسترده‏ای برای جبران مافات صورت پذیرفت؛ اما مسئولان برگزاری به جز موضوع صورت جلسه، استدلال دیگری نیز برای خواست نامشروعشان برای لغو بازی‌ها داشتند؛ استدلالی که در نشست طرفین ایرانی و عربستانی، مورد توافق قرار نگرفت.

بر این اساس، پس از نامه ‌نگاری‏هایی که پاسخ‏هایش حاصلی نداشت، مقرر شد در نشست نهایی برای تعیین تکلیف این بازی‌ها که روز "شانزدهم ژانویه 2010 برابر 26 دی 88"، میان هیأت اجرایی فدراسیون همبستگی کشورهای اسلامی و نمایندگان ایران برگزار شود تا در این نشست پس از بررسی آنفلوآنزای نوع A در ایران و تکمیل تجهیزات برگزاری این مسابقات در کشورمان، بحث به موضوع اصلی کشیده شد و مسئولان حاضر از فدراسیون همبستگی کشورهای اسلامی بار دیگر یادآور شدند، برخی از کشورهای مسلمان خواستار حذف نام خلیج فارس از همه مدارک، مدال‌ها، لوگوها، کتابچه‏های فنی و دیگر اسناد بازی‌ها شده‏اند.



پس از طرح این درخواست نامشروع به ایران، هیأت اعزامی ایران به عنوان نماینده ستاد برگزاری بازی‌ها در ایران، تأکید کرد که نام خلیج فارس در همه اسناد بین‌‏المللی و حتی سازمان ملل متحد به ثبت رسیده و ایران نمی‏تواند با حذف این نام، به مصالحش پشت پا بزند و در این باره نیز اسنادی به امضا رسیده است؛ اما عرب‏ها حاضر به پذیرش این موضوع نمی‏شوند و تنها راهکار روی میز را لغو این بازی‌ها اعلام می‏کنند و لغو رسمی این بازی‌ها بدین شکل از سوی ایشان اعلام می‏شود.

ستاد برگزاری دومین دوره این بازی‌ها به میزبانی ایران، پس از پایان این نشست با اعلام این خبر به «تابناک»، به تشریح ابعاد این نشست و تایید لغو بازی‌ها پرداخت.

این در حالی است که «تابناک»، 260 روز پیش و پس از آن اعلام نظر اعراب راجع به این ماجرا، از لغو این بازی‌ها خبر داده بود؛ اما هر بار با تکذیب دبیر وقت ستاد برگزاری این بازی‌ها همراه می‏شد و به واقع تأیید این خبر، به عنوان یکی دیگر از مصالح و کیان ملی ایران که «تابناک ورزشی» پیش از هر رسانه‏ای منتشر کرده و مجدانه پیگیرش بود، موجب روسفیدی این رسانه و روسیاهی عامل اصلی وقوع چنین فاجعه‏ای شد که به زودی اخبار تکمیلی برای معرفی دقیق وی به مردم منتشر خواهد شد تا در این ماجرا با شخصی به جز متخلف اصلی، برخورد نشود. <تابناک >

**** **** **** **** **** **** **** **** ****

در زلزله هائیتی تخمین زده می شود نزدیک دویست هزار نفر جان باخته اند .



در حالى که وزیر کشور هائیتى شمار قربانیان زلزله این کشور را تا ۲۰۰ هزار نفر برآورد کرده است، مقام‌هاى هائیتى کنترل فرودگاه پورتوپرنس را به منظور هماهنگى بهتر در روند کمک رسانى به ارتش آمریکا واگذار کرده‌اند.



* زلزله‌زدگان خشمگین خیابان‌های پورتوپرنس را با جسد مسدود کردند


پاول آنتوان بینم، وزیر کشور هائیتى گفته است، شمار کل تلفات زلزله این کشور بین صد تا دویست هزار نفر برآورد مى‌شود.

وى در عین حال با اعلام این که تاکنون حدود پنجاه هزار جسد از سطح شهر جمع آورى شده است، افزود: «ما در حال حاضر اطلاع دقیقى از شمار قربانیان در اختیار نداریم».

همچنین به گفته وزیر بهداشت هائیتى تاکنون حدود چهل هزار نفر در گورهاى دسته‌جمعى دفن شده‌اند. به دلیل شمار بالاى قربانیان زلزله هائیتى امکان تشخیص هویت اجساد پیش از دفن آنها وجود ندارد.

در جریان زلزله هفت ریشترى که روز سه‌شنبه پورتوپرنس، پایتخت کشور هائیتى، را در هم کوبید، میلیون‌ها نفر بى‌خانمان و ده‌ها هزار نفر کشته ‌شده‌اند که سازمان‌هاى امدادرسان شمار آسیب‌دیگان در این زلزله را تا سه میلیون نفر برآورد کرده‌اند.

به گفته شاهدان عینى، هیچ گوشه‌اى از پایتخت دو میلیون نفرى هائیتى از نیروى مخرب این زلزله در امان نمانده است. هائیتى با حدود ۱۰ میلیون جمعیت فقیرترین کشور در نیم‌‌کره ‌غربى به شمار مى‌رود.


ناو هواپیمابر هسته‌اى یواس‌اس کارل‌ وینستون آمریکا نیز در آب‌هاى منطقه لنگر انداخته است تا به عنوان فرودگاهى براى ۱۹ فروند از هلى‌کوپترهاى مستقر در این ناو که در امدادرسانى مشارکت دارند عمل کند.
زلزله هائیتى که در دویست سال گذشته در این کشور بى‌سابقه بوده است، خسارات بسیارى را به ساختمان‌ها از جمله کاخ ریاست جمهورى، مقر نیروهاى حافظ صلح سازمان ملل و بیمارستان بزرگ پایتخت وارد کرده و شمار زیادى از واحدهاى مسکونى را ویران کرده است.

همچنین به دلیل گرمى هوا در منطقه و نیز از کار افتادن شبکه آب‌رسانى در شهر، سازمان‌هاى امدادى نگران شیوع بیمارى‌هاى واگیردار در منطقه زلزله‌زده هستند. هم اکنون بوى اجساد فاسد شده سراسر شهر را فراگرفته است.

در این میان دولت هائیتى کنترل مهم‌ترین فرودگاه این کشور در پورتوپرنس را به ارتش آمریکا واگذار کرده‌ است تا روند امدادرسانى به زلزله‌زدگان با هماهنگى و سرعت بیشترى انجام شود.


ایالات متحده آمریکا صد میلیون دلار براى کمک به زلزله‌زدگان هائیتى اختصاص داده و هزاران سرباز ارتش آمریکا به این کشور اعزام شده‌اند.

همچنین ناو هواپیمابر هسته‌اى یواس‌اس کارل‌ وینستون آمریکا نیز در آب‌هاى منطقه لنگر انداخته است تا به عنوان فرودگاهى براى ۱۹ فروند از هلى‌کوپترهاى مستقر در این ناو که در امدادرسانى مشارکت دارند عمل کند.

به گزارش خبرگزارى‌هاى بین‌المللى، مهم‌ترین نیاز زلزله‌زدگان آب و مواد غذایى است. هر چند فرودگاه پورتوپرنس شاهد ورود بى‌وقفه کمک‌هاى خارجى است، توزیع این کمک‌ها بین زلزله‌زدگان به کندى صورت مى‌گیرد.

پیشتر یک سازمان بریتانیایى حمایت از کودکان اعلام کرده بود، حدود دو میلیون کودک به دنبال زلزله هائیتى در معرض خطر قرار گرفته‌اند. این کودکان یا پدر و مادر خود را از دست داده‌اند، یا این که به‌شدت زخمى شده و نیازمند کمک‌هاى پزشکى هستند.

برگرفته از : رادیو فردا

سوال نهم

سووال نهم: با توجه به اینکه سازمان برنامه ریزی کشور
توسطاحمدی نژاد تعطیل شده است، وی اعلام کرد :
" طرفدار ایجاد دهها رشته طراحی لباس در دانشگاه هستم."
چه ضرب المثلی در این رابطه مهم است.؟

گزینه اول: شادی هر چی زشت تره، ناز و اداشم بیشتره.

گزینه دوم: خیلی خوش پروپاچه است، لب خزینه هم می نشینه.

گزینه سوم: مفت باشه، کوفت باشه.

گزینه چهارم: با همین پروپاچین، می خوای بری چین و ماچین؟

eNabavi

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

Relief teams helping Haiti's quake survivors

خورشید گرفتگی 2010 Haiti Quake




امداد گران به مردم زلزله هائیتی فقیرترین کشور آمریکای مرکزی یاری می رسانند .

خورشید گرفتگی در نقاط جهان از آفریقا و آسیا و اقیانوسیه دیده شد جمعه 25 دی ماه برابر با 15 ژانویه 2010

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

cartoon+2

صلح سبز : هادی حیدری





لیست : نیک آهنگ

طبیعت پرستی و انتقاد شدید مذهبی به <<آواتار>>


آواتار» تازه ترین ساخته «جیمزکامرون» کارگردان موفق هالیوود با جلوه های ویژه بی نظیر و قهرمانانی با پوست های آبی رنگی که عاشق طبیعت هستند با استقبال شدید و کم نظیرمردم درسراسر جهان روبرو بوده است اما این فیلم ازطرف مطبوعات و رسانه های «واتیکان»، مقر پاپ ،رهبرکاتولیک های جهان به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.

نشریات و رادیوهای «واتیکان»، جیمزکامرون و فیلم سه بعدی پرفروش او را به خاطر این مسئله که داستان فیلم مردم را به جای پیروی ازمذاهب به پرستش طبیعت تشویق و ترغیب می کند به باد انتقاد گرفته اند. ایده ای که «پاپ» هم درمورد آن به مردم هشدار داده است. واتیکان فیلم «آواتار» را علیرغم جلوه های ویژه خیره کننده آن ، فیلمی ساده طبع ، توخالی و آبکی خوانده است.

نشریه «لوبزرسیون رومانو» با تیتردرشت روی صفحه اول این روزنامه می نویسد:«آوتار در یک جمله، یک اثر بی محتوی و توخالی است!»

«آوتار» که در مدت کوتاهی که از آغاز نمایش آن گذشته تبدیل به دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای هالیوود شده است با «تایتنیک» ساخته پرفروش دیگر جیمزکامرون برای این عنوان دررقابت است. منتقدین سینمایی درسراسرجهان فیلم «آواتار» را مورد ستایش قرارداده اند و این فیلم هم اکنون یکی از نامزدهای احتمالی جوایز اسکارامسال به شمار می رود.

نخستین رئیس جمهور بومی کشور«بولیوی» در آمریکای جنوبی از فیلم «آواتار» به خاطراهمیتی که درفیلم به طبیعت و حفاظت از محیط زیست داده شده تجلیل کرده است و گفته است که این فیلم حاوی پیامی است که می تواند محیط زیست جهان امروز را از استثمار وبهره برداری های آینده نجات دهد.

اما فیلم «آواتار» موجب سروصداهای مخالفان و منتقدان بسیاری نیز شده است. گروهی از وبلاگ نویسان محافظه کار آمریکایی در ایالات متحده این فیلم را ضد توسعه یا سیاست های نظامی وجنگ گرایی خوانده اند. عده ای دیگر نیز آن را به خاطر رنگ پوست آبی بازیگرنش به عنوان یک فیلم نژادپرستانه شناسایی کرده اند.

«لوبزرواسیون رومانو» چاپ واتیکان می نویسد:«جیمزکامرون داستانی را به صورتی بسیار سطحی و توخالی عرضه کرده است که درآخرکار هم به شکلی آبکی به پایان می رسد». رادیوی واتیکان فیلم «آواتار» را اثری متوسط و بی ضرر خوانده است که «هرگزنخواهد توانست با آثارعلمی – تخیلی برجسته دیگر عالم سینما برابری کند!»

آن چه که مسلم است بیشتر انتقادات واتیکان درواقع متوجه تم اصلی فیلم «آواتار» است که در آن انسان در مقابل طبیعت قرارمی گیرد. «لوبزروسیون رومانو» می نویسد «این فیلم گرفتارنوعی الهیت وابسته به پرستش طبیعت شده است» و رادیوی واتیکان هم می گوید:«این فیلم به صورتی هوشمندانه با فلسفه و حکمت دروغین و کاذب طبیعت گرایی گره خورده است و می کوشد تا علم عادت و طرز زندگی موجودات و طبیعت را تبدیل به یک مذهب تازه در هزاره جدید کند. با این تفاوت که در فیلم آواتار، به طبیعت دیگر به چشم یکی از مخلوقات خداوند نگاه نمی شود بلکه این طبیعت تبدیل به خدایی می شود که باید آن را پرستید!»

اسقف اعظم فدریکو لمباردی، سخنگوی واتیکان اعلام کرد که هرچند نظریات نشریات واتیکان درحد نقد فیلم نوشته شده اند و به هیچوجه به الهیات مربوط نمی شوند اما «پاپ بندیکت شانزدهم» با تمام موارد این نظریات موافق است وبه هواداران خود درمورد خطراتی که «طبیعت پرستی» به عنوان یک مذهب جدید می تواند داشته باشد هشدار داده است.

پاپ بندیکت که به خاطرطرفداری مستمر ازمسائل مربوط به بهبود محیط زیست به «پاپ سبز» معروف شده است ازسوی دیگر همواره ازهواداران خود خواسته است که عشق به طبیعت را با بوجود آوردن یک «خدای تازه» اشتباه نگیرند. او درسخنان خود درروز جهانی صلح گفته بود که «انسان ها به خاطر عشق به طبیعت نبایستی خود را با موجودات دیگرکائنات یکی بدانند و نبایست تمام هستی و نجات خود را وابسته به همین طبیعت بدانند. هرچند انسان ها در دامن طبیعت احساس صلح و آرامشی بی انتها می کنند اما نبایست خود را مطلقا به آن وابسته بدانند.»

واتیکان و نشریات و رسانه های وابسته به آن در اغلب موارد، مسائل فرهنگی و هنری جهان به ویژه در ارتباط با فرهنگ مردمی یا «پاپ» را مد نظر دارند دربرخی موارد آن ها را مورد نقد و بررسی و گاه انتقاد های شدید قرار می دهند. واتیکان پیش از این ها سریال کارتونی تلویزیونی «سیمپسون ها»، گروه راک اند رول «یوتو» و فیلم «رمز داوینچی» را مورد انتقاد قرار داده بود.

فیلم «آواتار» که در مدت کوتاه نمایش آن بیش از یک ونیم میلیارد دلار فروش گیشه داشته است قرار است تا این هفته درسینمایی در میدان «سن پیتر» در شهر «رم» که در چند قدمی «واتیکان» قرار گرفته به نمایش درآید.


برگرفته از: VOA

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

"طنز" اصغر آقا و < ظنز> جناب کروبی

طنز ماجرا اما آن جاست .......
..... کروبی نوشت: "طنز ماجرا اما آن جاست که طلبکار هم میشوند. دست پيش می گيرند مبادا که پس بيافتند...."
بیچاره "طنز" ! هرجا میخواهند از دروغ و ریا و حقه و زشتی و پلشتی حرف بزنند "طنز" را دراز میکنند. هرکس دری وری میگوید میگویند طنز گفته! رها کنید این بیچاره طنز را. اینقدر راجع به آن طنز نگوئید!!



اصغر آقا

نامه مهدی کروبی به ملت عزادار ایران



ملت آزاده وعزادارایران
آنچه در عاشورای حسینی بر این ملک و دیار رفت، مایه نگرانی و آزردگی هر انسان آزاده و مسلمانی بود؛ آنچه از خشونت عریان به چشم دیدیم و آن کشتار بیرحمانه چیزی نبود که بتوان از کنار آن به راحتی گذشت.خشونت برخی نیروهای حافظ امنیت و ارزان شدن جان آدمیزاد بدانجا رسیده است که در ظهر عاشورا در جمهوری اسلامی ایران با خودرو انتظامی ، مردم زیر گرفته میشوند و از بلندی پرتاب می گردند و سینه آنها را هدف گلوله قرار می دهند؛ لابد به آن دلیل که از رای خود پرسیده و صدایی برای حق خواهی بوده اند. و با این حال زبان ها را بسته می خواهند تا صدای دلخراش این جنایت به گوش ها نرسد. گویی که خدا ناظر بر این رفتارها نبوده است و آنچه بر عزاداران حسینی رفته را ندیده است. و گیریم که همگان را با ارعاب و تهدید به سکوت وادارند اما با فیلمها و تصاویری که جان دادن شیعیان حسینی در روز عاشورا را به تصویر می کشد و تصویری که به نام جمهوری اسلامی برای آیندگان به یادگار خواهد ماند چه می توان کرد؟ به راستی که بر این ماتم باید گریست.
حوادث بازداشتگاهها و ماجرای کهریزک و خشونت به زنان و دستگیری های فله ای و دادگاههای فرمایشی و ارعاب تئوریزه شده کم بود که دست آقایان به خون مردم در روز عاشورای حسینی نیز آغشته شد. طنز ماجرا اما آنجاست که طلبکار هم می شوند. دست پیش می گیرند مبادا که پس بیافتند. شب عاشورا به حسینیه جماران یورش می برند و با این حال از شکسته شدن حرمت امام و عاشورا نیز سخن می گویند. با چاقو و قمه به جان مردم در تهران و مشهد می افتند و بعد حکم محاربه برای دیگران صادرمی کنند. مواجب بگیران را به جان مردم می اندازند و مردم را فریب خورده و مزدور اجنبی می خوانند. منتقدان خود را منافق می نامند و کسی را روانه زندان می کنند که پدرش شهید مظلوم آیت اله بهشتی، قربانی منافقین بوده است. او را بازداشت می کنند آن هم در دانشگاه و در سر کلاس درس. البته آقایان حرمتی نیز برای دانشجو و دانشگاه باقی نگداشته اند و دانشگاه را پادگان کرده اند. دیدیم که چگونه در شانزدهم آذر ماه به دانشگاه قشون کشی کردند و دانشجویان را روانه زندان ساختند.
مردم ایران چه شیعه و چه سنی همواره احترامی خاص برای اهل بیت و مراسم مذهبی در ایران قائل بوده و هستند. آنچنانکه مسیحیان نیز در عاشورای حسینی نذر و نیاز خود را ادا می کنند و بی حرمتی به عاشورا در مملکت ما امری بی سابقه بوده است. البته شکستن حرمت عاشورا اگر از کسی سرزده باشد نیز محکوم است و پرواضح است که ارتکاب چنین اتهامی باید در دادگاه صالح رسیدگی ومطابق قوانین کشور مرتکبین مجازات گردند اما آقایان به عینه حرمت عاشورا را شکسته اند و با این حال مردمی چنین نجیب را به شکستن حرمت عاشورا متهم می کنند؛ انگار ندیده اند که شهیدان ما در عاشورای امسال لباس سیاه بر تن داشتند. گناهی را با گناه دیگر می شویند و یک دروغ را با دروغ دیگر تکمیل می کنند. گویا برای هدفی مقدس می توان دروغ را بر دروغ انباشت. آقایان از اندیشه ماکیاولی تنها همان جمله را خوب آموخته اند که هدف وسیله را توجیه می کند. دروغ می گویند اما تا به کی؟
همه اینها را انجام می دهند و جالب است که آنقدر احساس ترس و تنهایی می کنند که علما و چهره ها را در تنگنا قرار می دهند تا بیایند و با مظالم شان همراه شوند. امامان جمعه را بسیج می کنند تا در حرکتی هماهنگ به میدان بیایند و منتقد معترض را محارب بخوانند و راه را برای یک سناریوی از پیش طراحی شده دیگر بگشایند. معنای همه چیز وارونه شده بود که محارب نیز بر آن افزوده شد. نمی دانستیم که طلب کردن رای خود و اعتراض به دزدی سیاسی نیز از نگاه آقایان مساوی با محاربه و مصداق مفسد فی الارض است. تقسیم مردم به شهروند درجه یک و دو و خس و خاشاک کم بود که مردم را بزغاله و گوساله نیز نامیدند. مرحبا به این جسارت و بی پروایی!
خدایا تو شاهد باش که برای چهار روز حکومت چه آبرویی از اسلام و انقلاب بردند و چه ارزان موجبات تنفر مردم از روحانیت را فراهم کردند. خدایا تو شاهد باش که چگونه یک جدال سیاسی را به یک جنگ مذهبی تبدیل کردند تا بتوانند به نام دین، حق خواهی سیاسی مردم را سرکوب کنند. کار ما بدانجا رسیده است که یک گروه سیاسی به نام جامعه مدرسین اطلاعیه می دهد و یک مرجع عالیقدر، آیت الله العظمی یوسف صانعی را از مرجعیت سلب می کند. جامعه مدرسین فعلی گویا تصور می کند از همان جایگاهی رفیعی برخوردار است که جامعه مدرسین پیش از انقلاب و در ابتدای انقلاب برخوردار بود. برخی از اعضای تازه به دوران رسیده جامعه مدرسین در غیاب اساتید گرانقدر بر این خیال خام‌اند که یک مرجع را با یک اطلاعیه می توان از مرجعیت به در کرد. در حکومت اسلامی به مسجد و منزل و مدرسه عالم مجاهد آیت الله علی محمد دستغیب به خاطر اظهار نظری حمله ور میشوند و مردم را با توسل به زور از مسجد بیرون و خانه خدا را پلمپ می کنند. به نام مذهب، حکومت می کنند و با این حال چنین آبرو از مذهب می برند.
در این آشفته بازار اگر چهره ای همچون جناب آقای میرحسین موسوینیز نجیبانه پیشنهادهایی را برای عبور از بحران پیشنهاد می کند پاسخ او هتاکی و توهین هایی است که از هر سو سرازیر می شود. گویی برخی از دست اندرکاران امور نه تنها تمایلی به آرامش ندارند که نان خود را در تنور بحران و آشوب و سرکوب می بینند و راه توفیق خود در قدرت را صرفا با وجود چنین شرایطی گشوده می یابند و بحران را با بحرانی دیگر پیوند می زنند. حال آنکه خروج از بحران در گرو اجرای کلیه اصول قانون اساسی است ؛ امری که شرط اساسی آن استقلال قوه قضائیه و اجتناب از سیاست در امر قضاوت است؛ همچنان که امام بزرگوار نیز فرمودند “قوه قضائیه قوه ای است مستقل و هیچ مقامی حق دخالت در آن را ندارد” و “قضات نیز نباید گوش به هیچ کس بدهند”. ما کجا و توصیه حضرت امام کجا!
آری، عده ای بر این گمان اند که با بستن تمام روزنه های اصلاح و دربند کردن تمام اصلاح طلبان، چراغ اطلاح طلبی خاموش خواهد شد و پرچم مبارزه با دروغ و فریب بر زمین خواهد افتاد. من اما شهادت می دهم که ارعابها و تهدیدهای روزافزون، نه تنها مرا در پیمودن مسیری که در پیش گرفته ام سست تر نکرده که راسخ تر کرده است و به واسطه ایمانی که به راه خویش دارم خود و فرزندانم را آماده هر گونه مصیبتی نیز ساخته ام. به نظر اینجانب خروج از بحران دامنگیر فعلی توجه به موارد ذیل خواهد بود:
۱- اعتراف و توبه ظالمان و بخشش مردم: آنانی که مسبب مظالم عاشورای حسینی و حوادث پس از انتخابات بوده اند باید توبه کنند نه آنهایی که برای احقاق رای خود شهید داده اند. آنهایی باید توبه کنند که چوب حراج بر ثروت ملی کشور زده اند و از کیسه مردم حاتم بخشی کرده اند و مردم را در فقر و تنگدستی رها کرده اند. آنهایی باید توبه کنند که افراد بی صلاحیت را تایید صلاحیت کردند و افراد واجد صلاحیت را رد و مردم را از حق انتخاب کردن محروم ساختن و برای تغییر رای مردم جواز صادر کردند و اعتراض مردم را با گلوله سرکوب نمودند. آنهایی باید توبه کنند که دانشجویان را از تحصیل محروم کردند و بی دانشان را بر صدر نشاندند. توبه ظالمان اولین راه بازگشت آرامش به کشور و تسکین دل های داغدیده است. مردم ایران اهل زیاده خواهی نیستند. توبه کنندگان را که به گناه خود اعتراف کنند خواهند بخشید اگرچه ظلم آنها را فراموش نخواهند کرد. نه کسی به دنبال انتقام است و نه انتقام گیری درمانی بر ظلمهای رفته بر مردم خواهد بود.
۲- انحرافی که از انقلاب ایران صورت گرفته باید اصلاح شود. انقلاب را بی شک صاحبان قدرت منحرف کرده اند و نمی توان بار این انحراف را بر دوش مردم گذاشت. اصلاح این انحراف نیز تنها در گرو اجرای قانون اساسی و کنوانسیون های بین المللی است که ما آنها را امضا کرده و به اجرای آنها متعهدیم. آزادی مطبوعات و به رسمیت شناختن فضای نقد و نقادی ، آزادی زندانیان سیاسی و حاکمیت حقوق ملت حرکت در مسیر اصلاحی است. نمی توان افراد را به صورت فله ای بازداشت و محاکمه کرد و بدون وکیل و هیات منصفه و به صورت غیرعلنی و در فضایی امنیتی و بدون رعایت اصول آیین دادرسی هر اتهامی را بر آنها بار کرد و با این حال دم از انقلاب و جمهوریت و اسلامیت نیز زد. انقلاب ما به انحراف رفته است و این انحراف تنها با به رسمیت شناختن آزادیهای مصرح در قانون اساسی اصلاح خواهد شد.
۳- پرهیز از خشونت احیای آزادی ها و مبارزه با استبداد را تنها با ابزار اصلاحات می توان پیش برد. ما معتقد به اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی متکی بر آرای ۹۸ درصدی هستیم نه جمهوری اسلامی ای که ارزشی برای رای مردم قائل نیست. بر این اساس ما معتقد به اصلاحات و مبارزه غیر خشونت آمیز برای بازگرداندن قطار انقلاب به ریلی هستیم که از آن خارج شده است. برای پیش برد مبارزه ای مسالمت آمیز نباید به دامان خشونت افتاد. اگرچه من اطمینان دارم که برخی از دست اندرکاران امور از افزایش خشونت استقبال می کنند چه آنکه آنها تنها در فضایی آکنده از خشونت است که می توانند راه را برای سرکوب بگشایند. از اینرو پرهیز از خشونت اصلی اساسی در حق خواهی اصلاح طلبانه ما بوده است و خواهد بود.
۴- ریشه یابی و علت یابی حوادث اخیر دستگاههای امنیتی بهتر است که به جای پروژه های نخ نما شده و اعتراف گیری های بی حاصل به دنبال ریشه یابی اتفاقات باشند؟ به فرض که مردم معترض رفتاری تندتر از انتظار نیز در روز عاشورا از خود نشان داده باشند باید به سراغ علت ها رفت نه نتیجه. کلام خداست که ” فریاد توام با تندی را دوست ندارد مگر آنکه فریاد مظلوم باشد”. اگر خشونتی از سوی برخی از مردم سرزده است باید دید که چه برخوردی با آن جمعیت میلیونی در بیست و پنجم خرداد که تنها شعارشان سکوت بود صورت گرفت که آنها چنین تغییر مشی داده اند؟ آیا اگر خشونتی از سوی برخی معترضین صورت گرفته باشد نتیجه خشونت برهنه و ظلمی نیست که بر آنها روا شده است؟ دستگاههای امنیتی به جای آنکه در توجیه حوادث و سناریوی ذهنی خود بر دایره بازداشت ها بیافزایند بهتر آن است که ریشه این مظالم و خشونت ها را شناسایی کنند؛ که از دیدگاه اینجانب ریشه این اتفاقات و مظالم و عصبانیت مردم نیز به انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ بر می گردد؛ انتخاباتی که نقطه آغازی در نادیده گرفتن رای و حق مردم بود. من مهدی کروبی آمادگی خود را برای مناظره با هر نماینده ای از سوی حکومت اعلام می کنم تا مشخص شود که این انقلاب را چه کسانی به انحراف بردند و مسئول مظالم رفته بر مردم چه افراد و گروه هایی هستند. ما را منافق و فتنه جوی و وابسته به دولتهای غاصب وسلطه جو خوانده اند. شیوه ما البته این نیست که مخالف خود را منافق و ضدانقلاب و برگشته از اسلام بخوانیم. اما تنها یک مناظره واقعی که مردم نظاره گر مستقیم آن باشند روشن خواهد ساخت چه کسی با حق است و چه کسی بر حق؛ چه کسانی از منافع ملی، عزت و سربلندی مردم بزرگ ایران و آرمان های امام فاصله گرفته و چه کسانی هنوز بر آن آرمان ها پایبند هستند. در این میان داوران اصلی مردم خواهند بود و چه داوری بهتر از مردم.
مهدی کروبی
۲۱ دی ماه
۱۳۸۸

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

خسرو فرشید ورد ، از بزرگان نگارش فارسی بدرود حیات گفت

درگذشت خسرو فرشیدورد، از بزرگان نگارش فارسی و نقد ادبی

خبر درگذشت خسرو فرشیدورد، استاد ادب فارسی، ده روز پس از مرگ او، آن هم از طریق یک وبلاگ منتشر شد.

محمدرضا ترکی، شاعر و استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران در وبلاگ خود، فصل فاصله، نوشته که خسروفرشیدورد حوالی روز چهارشنبه نهم دی (سی ام دسامبر) در خانه سالمندان نیکان در شمال تهران در گوشه تنهایی و بیماری درگذشته است، همه خبرگزاریها هم این خبر را از وبلاگ آقای ترکی نقل کرده اند.

خسرو فرشیدورد، زاده سال ۱۳۰۸ خورشیدی در ملایر بود، تحصیلاتش را تا پایان دوره دبیرستان در زادگاهش انجام داد و برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه تهران رفت، در سال ۱۳۴۲ با پایان نامه ای تحت عنوان "قید در زبان فارسی و مقایسه آن با قیود عربی و فرانسه و انگلیسی" به درجه دکترا دست یافت.

پس از پایان تحصیلات، تا سال ۱۳۴۷ در دانشگاه اصفهان تدریس کرد و از آن پس تا هنگام بازنشستی استاد دانشگاه تهران بود.

تخصص اصلی خسرو فرشیدورد دستور زبان و نگارش فارسی بود و در نقد ادبی و سبک شناسی نیز صاحب نظر بود، علاوه بر مقالات متعدد، از او بیش از شانزده عنوان کتاب در همین زمینه ها و همچنین دو مجموعه شعر با عنوانهای "حماسه انقلاب" و "صلای عشق" برجای مانده است، کتاب "صلای عشق" علاوه بر مجموعه اشعار، حاوی مقدمه ای در معرفی شعر فارسی امروز نیز هست.

با اینکه خسرو فرشیدورد بیشتر با عنوان ادیب و محقق در حلقه های ادبی و دانشگاهی شهرت دارد اما میان توده های مردم، پرآوازه ترین اثر او غزلی است با مطلع: این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست ...

بسیاری از فارسی زبانان و بخصوص فارسی زبانان دور از دیار و ساکن غربت، این غزل را زبان حال خود می بینند و با آن انس زیاد دارند، اما اغلب آنان نمی دانند که سراینده اش کیست.

بسیاری از آنانی که نام خسرو فرشیدورد برایشان آشنا نیست شاید از یاد برده اند که در کتاب آیین نگارش دوران دبیرستان خود، درسی با عنوان گرته برداری داشته اند که به قلم وی بوده است.

این مقاله، شیوه درست برگردان کردن اصطلاحات و اسامی خاص خارجی را به زبان فارسی به شیوه ای محققانه و عملی به دانش آموزان می آموخت و شاید اگر این درس، خوب خوانده و پس داده می شد و آموزه هایش آویزه گوش می گشت، امروز شاهد بسیاری از نادرستی ها و سردرگمی ها در ترجمه هایی که از متون خارجی در کتابها و رسانه ها می شود نبودیم.

نام خسرو فرشیدورد در عین حال می تواند برای بسیاری از اهل شعر و ادب فارسی، بویژه دوستداران احمد شاملو، یادآور تلخی هایی هم باشد.

نوزده سال پیش که احمد شاملو سفری به آمریکا داشت، طی سخنرانی در مورد شاهنامه فردوسی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، نظراتی در مورد شاهنامه و فردوسی مطرح کرد که جنجال برانگیز شد، بسیاری از اهل ادب در ایران درصدد پاسخگویی به شاملو برآمدند و حتی عطاءالله مهاجرانی که در آن زمان از معاونان اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت بود، مقالاتی با عنوان "گزند باد" در رد سخنان شاملو در روزنامه اطلاعات منتشر کرد که بعدها مجموعه آنها در قالب کتاب به چاپ رسید.

در آن روزگارانی که اظهارنظرهای شاملو در محافل ادبی توفان به پا کرده بود، نظر خسرو فرشیدورد هم پرسیده شد و او در پاسخ، اشعار شاملو را "تفاله های ادبی" توصیف کرد.

خسرو فرشیدورد بیش از هرچیز دغدغه حفظ میراث کهن زبان فارسی را داشت، شیوه شاعری و دیدگاههای نقادانه اش هم متأثر از همین دغدغه او بود.

با پیدایش آثاری که ارتباطات و مکاتبات اینترنتی بر زبان امروز فارسی گذاشته، خسرو فرشیدورد از جمله استادن زبان فارسی بود که با انتشار بیانیه ای نسبت به استفاده از الفبای لاتین برای نگارش پیامهای فارسی هشدار دادند.

خسرو فرشیدورد بیشتر زندگی خود را در تنهایی سپری کرد و با اینکه شخصیتی گوشه گیر داشت، به نغزگویی و شوخ طبعی مشهور بود. از او فرزندی جز آثارش به یادگار نمانده است.


برگرفته از : سایت BBC

cartoon







۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

اوج


اوج زندگی
ماه دی

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

yazd: کریستال های پنجره + عکس ها

کریستال های پنجره + عکس ها






3 ژانویه 2010
کریستال ها ی پنجره